جدول جو
جدول جو

معنی پرقازه - جستجوی لغت در جدول جو

پرقازه(پَ زَ / زِ)
بمعنی مو قلم نقاشان. چه مصوران ولایت از پر باریک قاز خامه درست مینمایند. (از مصطلحات از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پرقازه
پر غاز مو خامه از ابزارهای نگارگری قلم موی نقاشان
تصویری از پرقازه
تصویر پرقازه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
(دخترانه)
حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
دو یا چند لنگه دروازه که روی لامپ نوردهی نصب می شود و کار آن جهت دادن به نور، خلق سایه و جلوگیری از تابش مستقیم نور به عدسی دوربین فیلمبرداری است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پرآوازه
تصویر پرآوازه
پربانگ، پرهیاهو، بسیار معروف و مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در شهر، در قلعه، در ورزش چهارچوبی دارای دو تیرک عمودی و یک تیرک افقی که بر روی آن تور انداخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچاره
تصویر پرچاره
پرحیله، پرمکر، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
بیخ و بن پر پرندگان که به بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروازه
تصویر پروازه
توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند، برای مثال جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟- مجمع الفرس - پروازه)، آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند، زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهازه
تصویر پرهازه
چوب پوسیده، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، وقود، هود، پده، شیاع، آتش برگ، حطب، آفروزه، آتش افروز، وقید، مرخ، پوک، پد، پیفه، فروزینه
فرهنگ فارسی عمید
(پَرْ زَ /زِ)
توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی) :
ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست
نه به هر شهری مرا از مهتران پروازه نیست.
مرصّعی (از فرهنگ اسدی).
آنان که چو من بی پر و پروازۀ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند.
خاقانی.
جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت
الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست.
، درمنه ای که از پیش عروس ریزند. (صحاح الفرس). درمنه ای که از پیش عروس برفروزندخرمی را. (حاشیۀ نسخۀ چاپی فرهنگ اسدی) ، آتشی که پارسیان به شب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد بهم بسته گرد آن طواف کنند. آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند وشب زفاف بر داماد و عروس نثار کنند و الحال در شیراز کسی که زرورق میسازد پروازه گر میگویند، بعضی ورق طلا و نقره را گویند که نقاشان کار فرمایند و شاهد برین آن است که در شیراز شخصی که نکسان میسازد یعنی ورق طلا و نقره را بر روی پوست می چسباند پروازه گر می خوانند، عیش و خرمی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ / زِ)
بیخ و بن پر جانوران پرنده راگویند و آن بگوشت بدن آنها چسبیده است. (برهان).
لغت نامه دهخدا
(پَزَ / زِ)
رکوی سوخته و چوب پوسیده که بر زبر سنگ چخماق نهند و چخماق بزنند تا آتش در آن درگیرد و آنرا پده و خف و پود نیز گویند. (جهانگیری) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
حشره ایکه دارای بالهای نازک رنگین که روی گلها می نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
مایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر غازه
تصویر پر غازه
بیخ و بن و پر پرندگان که بگوشت بدن آنها چسبیده است پرغزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاره
تصویر پرگاره
جنسی است از پارچه مثقالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
وصله ای که بر جامه دوزند گژنه پینه وصله پرغاله پرکاله، پاره ای از هر چیز پاره لخت حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپایه
تصویر پرپایه
پرپا، هزارپا
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند چانه چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر میگیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگترباشند، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردازش
تصویر پردازش
آسایش فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغازه
تصویر ترغازه
غالب و سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتوازه
تصویر پتوازه
پتواز پدواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در قلعه
فرهنگ لغت هوشیار
رکوی سوخته و چوب پوسیده که بر زبر سنگ چخماق نهند و چخماق زنند آتش در آن در گیرد پده پوده
فرهنگ لغت هوشیار
توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند، درمنه ای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند، آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند، ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند، عیش و خرمی. یا پروازه گوش. لاله گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
((پَ زِ یا زَ))
پرغزه، بیخ و بن و پر پرندگان که به گوشت بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروازه
تصویر پروازه
((پَ زِ))
توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند، آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند، ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند، عیش و خرمی
فرهنگ فارسی معین
((پَ زِ یا زَ))
رکوی سوخته و چوب پوسیده که بر زیر سنگ چخماق نهند و چخماق زنند تا آتش در آن گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
غنی، غلیظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پردازه
تصویر پردازه
تابع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
اجازه، جواز، مجوز
فرهنگ واژه فارسی سره