توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی) : ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست نه به هر شهری مرا از مهتران پروازه نیست. مرصّعی (از فرهنگ اسدی). آنان که چو من بی پر و پروازۀ عشقند جز در حرم جانان پرواز نخواهند. خاقانی. جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست. ، درمنه ای که از پیش عروس ریزند. (صحاح الفرس). درمنه ای که از پیش عروس برفروزندخرمی را. (حاشیۀ نسخۀ چاپی فرهنگ اسدی) ، آتشی که پارسیان به شب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد بهم بسته گرد آن طواف کنند. آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند وشب زفاف بر داماد و عروس نثار کنند و الحال در شیراز کسی که زرورق میسازد پروازه گر میگویند، بعضی ورق طلا و نقره را گویند که نقاشان کار فرمایند و شاهد برین آن است که در شیراز شخصی که نکسان میسازد یعنی ورق طلا و نقره را بر روی پوست می چسباند پروازه گر می خوانند، عیش و خرمی. (برهان)