جدول جو
جدول جو

معنی پرآوازه

پرآوازه
پربانگ، پرهیاهو، بسیار معروف و مشهور
تصویری از پرآوازه
تصویر پرآوازه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرآوازه

پرآوازه

پرآوازه
پرآواز. و پرآوازه شدن، مشهور و مشتهر گشتن:
بدو رای زن گفت اکنون گذشت
ازاین کار گیتی پرآوازه گشت.
فردوسی.
درخت کهن میوۀ تازه داشت
که شهر از نکوئی پرآوازه داشت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

سرآوازه

سرآوازه
نوعی از خوانندگی پیش از نغمه که آن را در عرف هند آلاپ گویند. (آنندراج) (بهار عجم) :
لب از صوت تعریف او تازه باد
ز وصفش ترنم سرآوازه باد.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پروازه

پروازه
توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند، درمنه ای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند، آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند، ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند، عیش و خرمی. یا پروازه گوش. لاله گوش
فرهنگ لغت هوشیار

پروازه

پروازه
توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند، برای مِثال جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟- مجمع الفرس - پروازه)، آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند، زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند
پروازه
فرهنگ فارسی عمید

پروازه

پروازه
توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند، آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند، ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند، عیش و خرمی
پروازه
فرهنگ فارسی معین

پروازه

پروازه
توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. (لغت فرس اسدی) :
ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست
نه به هر شهری مرا از مهتران پروازه نیست.
مُرَصّعی (از فرهنگ اسدی).
آنان که چو من بی پر و پروازۀ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند.
خاقانی.
جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت
الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست.
، درمنه ای که از پیش عروس ریزند. (صحاح الفرس). درمنه ای که از پیش عروس برفروزندخرمی را. (حاشیۀ نسخۀ چاپی فرهنگ اسدی) ، آتشی که پارسیان به شب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد بهم بسته گرد آن طواف کنند. آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند وشب زفاف بر داماد و عروس نثار کنند و الحال در شیراز کسی که زرورق میسازد پروازه گر میگویند، بعضی ورق طلا و نقره را گویند که نقاشان کار فرمایند و شاهد برین آن است که در شیراز شخصی که نکسان میسازد یعنی ورق طلا و نقره را بر روی پوست می چسباند پروازه گر می خوانند، عیش و خرمی. (برهان)
لغت نامه دهخدا