هر چیز پوسته مانند و نازک مثلاً نان پرپری، عبای پرپری، کبوتری که پرهایش را قیچی می زنند و آن را روی بام رها می کنند تا کبوترهای دیگر به هوای او بنشینند
هر چیز پوسته مانند و نازک مثلاً نان پرپری، عبای پرپری، کبوتری که پرهایش را قیچی می زنند و آن را روی بام رها می کنند تا کبوترهای دیگر به هوای او بنشینند
پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). پریرو تاب مستوری ندارد چو دربندی ز روزن سر برآرد. شیخ محمود شبستری
پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). پریرو تاب مستوری ندارد چو دربندی ز روزن سر برآرد. شیخ محمود شبستری
یکی از شش سنجاق ولایت قوصوه است و در غرب این ولایت واقع است دارای 400 قریه و تخمیناً 260000 تن سکنه. بیشتر اهالی آنجا مسلمان آرناؤد باشند و کمی مسیحی و دو زبان آرناؤد و ترکی در آنجا متداول است. (قاموس الاعلام)
یکی از شش سنجاق ولایت قوصوه است و در غرب این ولایت واقع است دارای 400 قریه و تخمیناً 260000 تن سکنه. بیشتر اهالی آنجا مسلمان آرناؤد باشند و کمی مسیحی و دو زبان آرناؤد و ترکی در آنجا متداول است. (قاموس الاعلام)
مرضی باشد که آنرا عوام سوزاک خوانند چه بوقت بول کردن مجرای بول بسوزش درآید و بعربی حرقهالبول گویند. (برهان). و یاء این کلمه به ضبط برهان و رشیدی مجهول است. و رشیدی گوید ظاهراً این لفظ هندی باشد
مرضی باشد که آنرا عوام سوزاک خوانند چه بوقت بول کردن مجرای بول بسوزش درآید و بعربی حرقهالبول گویند. (برهان). و یاء این کلمه به ضبط برهان و رشیدی مجهول است. و رشیدی گوید ظاهراً این لفظ هندی باشد
یکی از شهرهای بزرگ آرناؤدستان است از جزو ولایت قوصوه و مرکز سنجاقی است. و آن بر کنار رود خانه کوچکی است که به بحر ابیض ریزد واقع در 55 هزارگزی شمال غربی اسکوب. شهری زیبا و صاحب چهل و چند هزارتن سکنه و دارای چهارسوقی بزرگ و24 مسجد جامع و مدارس متعدد. بعضی صنایع نیز از قبیل مقراض و قلمتراش و اسلحه و ظروف نقره و غیره دارد. مردمش بتمامه آرناؤد باشند که قسم اعظم آنان مسلمان و بقیه ارتدوکس و کاتولیک اند و معدودی نیز از مردم اولاخ و بلغار در آنجا سکنی دارند. (قاموس الاعلام)
یکی از شهرهای بزرگ آرناؤدستان است از جزو ولایت قوصوه و مرکز سنجاقی است. و آن بر کنار رود خانه کوچکی است که به بحر ابیض ریزد واقع در 55 هزارگزی شمال غربی اسکوب. شهری زیبا و صاحب چهل و چند هزارتن سکنه و دارای چهارسوقی بزرگ و24 مسجد جامع و مدارس متعدد. بعضی صنایع نیز از قبیل مقراض و قلمتراش و اسلحه و ظروف نقره و غیره دارد. مردمش بتمامه آرناؤد باشند که قسم اعظم آنان مسلمان و بقیه ارتدوکس و کاتولیک اند و معدودی نیز از مردم اولاخ و بلغار در آنجا سکنی دارند. (قاموس الاعلام)
پریرو. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: پریروی دندان بلب برنهاد مکن گفت از این گونه بر شاه یاد. فردوسی. ده اسب گرانمایه با تاج زر پریروی ده با کلاه و کمر. فردوسی. برآمیز دینار و مشک و گهر پریروی ده با کلاه و کمر. فردوسی. فراوان پرستنده بر گرد تخت بتان پریروی بیداربخت. فردوسی. همی لختکی سیب هر بامداد پریروی دختر بدین کرم داد. فردوسی. قباد آن پریروی را پیش خواند بزانوی کندآورش برنشاند. فردوسی. پریروی گلرخ بتان طراز برفتند و بردند پیشش نماز. فردوسی. ده اسب آوریدش بزرین لگام پریروی زرین کمر ده غلام. فردوسی. دو پنجه پریروی بسته کمر دو پنجه پرستار با طوق زر. فردوسی. فراوان پرستنده بر گرد تخت بتان پریروی فرخنده بخت. فردوسی. ز ساقیان پریروی پرنیان برگیر میی چنانکه چو جان در بدن بوددر دن. سوزنی. صف زده بینم پریرویان به پیش صدراو چون سلیمانست گویی خواجه و ایشان پری. سوزنی. مبادت یکزمان جان و دل از لهو و لعب خالی جز از عشق پریرویان نباشد در دلت سودا. سوزنی. بگفت آنجاپریرویان نغزند چو گل بسیار شد پیلان بلغزند. سعدی (گلستان). سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند. حافظ. نه بزم باده ای نی شوخ چشمی نی پریروئی بدین آشفتگی چون بشکفانم چین ابروئی. طالب آملی
پریرو. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: پریروی دندان بلب برنهاد مکن گفت از این گونه بر شاه یاد. فردوسی. ده اسب گرانمایه با تاج زر پریروی ده با کلاه و کمر. فردوسی. برآمیز دینار و مشک و گهر پریروی ده با کلاه و کمر. فردوسی. فراوان پرستنده بر گرد تخت بتان پریروی بیداربخت. فردوسی. همی لختکی سیب هر بامداد پریروی دختر بدین کرم داد. فردوسی. قباد آن پریروی را پیش خواند بزانوی کندآورش برنشاند. فردوسی. پریروی گلرخ بتان طراز برفتند و بردند پیشش نماز. فردوسی. ده اسب آوریدش بزرین لگام پریروی زرین کمر ده غلام. فردوسی. دو پنجه پریروی بسته کمر دو پنجه پرستار با طوق زر. فردوسی. فراوان پرستنده بر گرد تخت بتان پریروی فرخنده بخت. فردوسی. ز ساقیان پریروی پرنیان برگیر میی چنانکه چو جان در بدن بوددر دن. سوزنی. صف زده بینم پریرویان به پیش صدراو چون سلیمانست گویی خواجه و ایشان پری. سوزنی. مبادت یکزمان جان و دل از لهو و لعب خالی جز از عشق پریرویان نباشد در دلت سودا. سوزنی. بگفت آنجاپریرویان نغزند چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند. سعدی (گلستان). سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند. حافظ. نه بزم باده ای نی شوخ چشمی نی پریروئی بدین آشفتگی چون بشکفانم چین ابروئی. طالب آملی
پرعشوه. سخت مکار. سخت حیله گر: بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب. فردوسی. بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیب. فردوسی. بخسرو چنین گفت کای پرفریب بپیش فراز تو آمد نشیب. فردوسی. چنین است کردار این پرفریب چه مایه فراز است و چندین نشیب. فردوسی. بدان ای جهاندیدۀ پرفریب بهر کار دیده فراز و نشیب. فردوسی
پرعشوه. سخت مکار. سخت حیله گر: بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب. فردوسی. بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیب. فردوسی. بخسرو چنین گفت کای پرفریب بپیش فراز تو آمد نشیب. فردوسی. چنین است کردار این پرفریب چه مایه فراز است و چندین نشیب. فردوسی. بدان ای جهاندیدۀ پرفریب بهر کار دیده فراز و نشیب. فردوسی
کسی که غرغر کند غرغرو، گویی کوچک و میان سوراخ که چون تکان دهند صدا کند، پیاله ای کوچک را به وسیله موی دم اسب بیک قطعه چوب آویزند و چون پیاله را دور گرداند صدای غرغر از آن بر آید
کسی که غرغر کند غرغرو، گویی کوچک و میان سوراخ که چون تکان دهند صدا کند، پیاله ای کوچک را به وسیله موی دم اسب بیک قطعه چوب آویزند و چون پیاله را دور گرداند صدای غرغر از آن بر آید
جامه عبا نان و جز آن که سخت باریک و نازک و تنک باشد: نان پرپری عبای پرپری، (کبوتر بازی) کبوتر ماده ای که پرودمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را ببام خانه خوانند
جامه عبا نان و جز آن که سخت باریک و نازک و تنک باشد: نان پرپری عبای پرپری، (کبوتر بازی) کبوتر ماده ای که پرودمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را ببام خانه خوانند