- پرغریو
- پر خروش و غوغا
معنی پرغریو - جستجوی لغت در جدول جو
- پرغریو
- پرخروش، پرشور، پرغوغا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر از زخم پر قرحه پر جراحت
پرناز و متکبر
که رویی چون پری دارد پریچهره زیبا روی خوبروی پریرخ پریرو
پرنخوت، پرناز و متکبر
بسیار آرزومند، دارای آرزوی بسیار، برای مثال کنون گر شاد و گر غمناک رفتم / دلی پرآرزو با خاک رفتم (عطار۱ - ۲۰۲)
جامه عبا نان و جز آن که سخت باریک و نازک و تنک باشد: نان پرپری عبای پرپری، (کبوتر بازی) کبوتر ماده ای که پرودمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را ببام خانه خوانند
نازک و سبک
آنکه ریشی انبوه و پر دارد مردی که محاسن انبوه دارد
منسوب به پریر پریرینه
پریچهره، زیبا رو
هر چیز پوسته مانند و نازک مثلاً نان پرپری، عبای پرپری، کبوتری که پرهایش را قیچی می زنند و آن را روی بام رها می کنند تا کبوترهای دیگر به هوای او بنشینند
کسی که غرغر کند غرغرو، گویی کوچک و میان سوراخ که چون تکان دهند صدا کند، پیاله ای کوچک را به وسیله موی دم اسب بیک قطعه چوب آویزند و چون پیاله را دور گرداند صدای غرغر از آن بر آید
آنکه بسیار غرغرکند برای اظهار ناخشنودی غرغری
((پِ پِ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز نازک و پوسته مانند، کبوتر ماده ای که پر و دمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را به بام خانه خوانند
پریروزی
مرض سوزاک
غریویدن، فریاد، خروش، بانگ بلند، بانگ و فریاد از روی خشم برای مثال تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو (فردوسی - ۳/۲۹۶)
غریو برآوردن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو برکشیدن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو داشتن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو کردن: بانگ و فریاد برآوردن
غریو برآوردن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو برکشیدن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو داشتن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو کردن: بانگ و فریاد برآوردن
شور و فریاد و غوغا، خروش، بانگ و ناله
بی شرم، بی حیا
Cheeky
нахальный
frech
нахабний
bezczelny
厚颜无耻的
atrevido
sfacciato