پریرو پریرو پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). پریرو تاب مستوری ندارد چو دربندی ز روزن سر برآرد. شیخ محمود شبستری لغت نامه دهخدا
پریرو پریرو پریچهر، پریچهره، پریرخ، پری منظر، خوبروی، زهره جبین، زیباروی، مه جبینمتضاد: زشت فرهنگ واژه مترادف متضاد