- پرشکاف
- پر از شکاف شکافته در چند جای
معنی پرشکاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موسم باد و بارانهای هندوستان برسات بساره
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، پشکال، برشکال
برف نشستن
خادم، خدمت کار
پرتعداد، عدیده
هندی ک بارش زمان بارش بارشگاه
شراب معروف کشور پرتغال که نوعی می پخته و به پرتو معروف است: (می شیرازیم از درد سرکشت علاجش باده های پرتکال است)
که لاف بسیار زند لاف زن لافی متصلف صلف. آنکه بسیار لاف زند
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
گیاهی است که بر درختان پیچید عشقه، پرسیاوشان پر از شیان (مسکوک) : (درویش و ضعیف شاخ بادام کردست کنار پر شیانی) (ناصر خسرو. 466)
فرودگاه هواپیما
پر صبر
منسوب و مربوط به پرشکال پشکالی برساتی: هوای پرشکالی. (گهی ابرترو گاهی ترشح گونه گه باران بیا در چشم من بنگر هوای پر شکالی را) (طالب آملی)
چالاک، سریع، تند
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، سیان، پرسیان
دارای صبر و شکیب بسیار، پرصبر، صبور
سریع، چالاک، تند، بی آرام، بی قرار، برای مثال هر آنگه که دانا بود پرشتاب / چه دانش مر او را چه بر سبزه آب (فردوسی - ۷/۵۲)
آنکه قبر مرده را بشکافد، شکافندۀ گور
شخص باریک بین که در امری دقت و باریک بینی کند، باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، برشکال، پرشکال
کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند، ناظر و مباشر مخصوص، پیشیار، در کشاورزی چاهی که از آنجا شروع به لای روبی می کنند، چاه های آخر قنات، رئیس دارایی استان، کسی که زیردست شاطر کار می کند و نان را از تنور درمی آورد
آنکه قبر را بشکافد نباش، کفتار ضبع
نوکر، پیشخدمت، کارپرداز و مباشر افراد بزرگ و محتشم، شاگرد نانوا
مکیدن آب مکیدن
گنجه، کمد، اشکاب، محفظه، قفسه، دولابجه