جدول جو
جدول جو

معنی پرشکنج

پرشکنج
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
تصویری از پرشکنج
تصویر پرشکنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرشکنج

پرشکنج

پرشکنج
پرچین. پرشکن. پرآژنگ. پرنورد. پرانجوغ، مجعد (موی)
لغت نامه دهخدا

پرشکنی

پرشکنی
پرشکنی در موی، پرچینی. پرشکنجی. پرآژنگی. پرنوردی. پرانجوغی
لغت نامه دهخدا

پرشکن

پرشکن
پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چُروکیده، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
پرشکن
فرهنگ فارسی عمید

پرشکن

پرشکن
سخت مُجعد. پرچین. پرآژنگ. پرشکنج. بسیارنورد. پرانجوغ:
ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن
باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن.
فرخی.
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن
وَه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند.
حافظ.
، پرغم و اندوه:
فرستاده آمد بر پیلتن
زبان پر زگفتار و دل پرشکن.
فردوسی.
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا