جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرشمار

پرخمار

پرخمار
آنکه خمار بسیار در سر دارد، مَست، چشمی که مانند چشم شراب خوردگان باشد، برای مِثال در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن (حافظ - ۷۸۸)
پرخمار
فرهنگ فارسی عمید

غرشمار

غرشمار
چادرنشینانی که در سال چند بار کوچ می کنند و کارشان نوازندگی، خوانندگی، فال بینی و ساختن و فروختن بعضی آلات آهنی است، غربتی، کولی، غربال بند
غرشمار
فرهنگ فارسی عمید

غرشمار

غرشمار
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
فرهنگ لغت هوشیار

پرشرار

پرشرار
پرابیز و شرر و جرقه:
گردد هر آنکسی که چو من عشق پیشه کرد
هم پرسرشک دیده و هم پرشرار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پرخمار

پرخمار
چشم پرخمار، که بچشم شراب خوردگان ماند:
بدیده چو قار و برخ چون بهار
چو می خورده ای چشم او پرخمار.
فردوسی.
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن.
حافظ.
، با اثر شراب. مخمور. خمارزده:
دگر روز شبگیر هم پرخمار
بیامد تهمتن بیاراست کار.
فردوسی.
و رجوع به خمار شود
لغت نامه دهخدا