پرنده، آنچه بپرد، برای مثال رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی - ۸/۱۰۷)، در حال پریدن پسوند متصل به واژه به معنای پراننده مثلاً سنگ پران، کبوتر پران، مگس پران
پرنده، آنچه بپرد، برای مِثال رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی - ۸/۱۰۷)، در حال پریدن پسوند متصل به واژه به معنای پراننده مثلاً سنگ پران، کبوتر پران، مگس پران
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
نام یکی از مشاهیر طبیعین فرانسه مولد او بسال 1775 میلادی در ایالت الیه در قصبه سری لی و وفات بسال 1810 میلادی از 1800 تا 1804 میلادی در تحت ریاست کایتین بودن در هیئتی که به سیاحت اقطار جنوبیه مأمور بودند شرکت جست و از حیوانات آن نواحی صدهزار نمونه به فرانسه برد و راجع به احوال طبیعیه آبهای بحر محیط و درجه حرارت و برودت آن به کشفهای بسیار توفیق یافت و سیاحت نامۀ چهارسالۀ خویش نیز بنوشت و انتشار داد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام یکی از مشاهیر طبیعین فرانسه مولد او بسال 1775 میلادی در ایالت الیه در قصبه سری لی و وفات بسال 1810 میلادی از 1800 تا 1804 میلادی در تحت ریاست کایتین بودن در هیئتی که به سیاحت اقطار جنوبیه مأمور بودند شرکت جست و از حیوانات آن نواحی صدهزار نمونه به فرانسه برد و راجع به احوال طبیعیه آبهای بحر محیط و درجه حرارت و برودت آن به کشفهای بسیار توفیق یافت و سیاحت نامۀ چهارسالۀ خویش نیز بنوشت و انتشار داد. (قاموس الاعلام ترکی)
مخفف پروان. چرخ ابریشم تابی که بپای گردانند و پروان به اضافۀ الف نیز گویند: از تفاخر چو کرم پیله سپهر تار مهرش کشیده بر پرون. ابوالفرج رونی. و نیز رجوع به پروان شود
مخفف پروان. چرخ ابریشم تابی که بپای گردانند و پروان به اضافۀ الف نیز گویند: از تفاخر چو کرم پیله سپهر تار مهرش کشیده بر پرون. ابوالفرج رونی. و نیز رجوع به پروان شود
سخت مجعد. پرچین. پرآژنگ. پرشکنج. بسیارنورد. پرانجوغ: ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن. فرخی. چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند. حافظ. ، پرغم و اندوه: فرستاده آمد بر پیلتن زبان پر زگفتار و دل پرشکن. فردوسی. پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن. فردوسی
سخت مُجعد. پرچین. پرآژنگ. پرشکنج. بسیارنورد. پرانجوغ: ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن. فرخی. چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن وَه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند. حافظ. ، پرغم و اندوه: فرستاده آمد بر پیلتن زبان پر زگفتار و دل پرشکن. فردوسی. پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن. فردوسی
نام شهری از آسیای صغیر قدیم (یونیه) مقابل جزیره شامس، بین کوه میکال و مصب مآندر در ساحل دریا. این شهر دو بندر معمور داشت و اطلال آن اکنون نزدیک دهکدۀ سامسون بجانب شمال غربی دیده میشود نام شهر قدیم یونیه زادبوم بیاس فیلسوف که غالباً او را بنام فیلسوف پری ین خوانند. این محل اکنون سامسون نام دارد
نام شهری از آسیای صغیر قدیم (یونیه) مقابل جزیره شامُس، بین کوه میکال و مصب مآندر در ساحل دریا. این شهر دو بندر معمور داشت و اطلال آن اکنون نزدیک دهکدۀ سامسون بجانب شمال غربی دیده میشود نام شهر قدیم یونیه زادبوم بیاس فیلسوف که غالباً او را بنام فیلسوف پری ین خوانند. این محل اکنون سامسون نام دارد
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
نام قصبه ای بر کناررود سم ّ در ولایتی به همین نام در 51 هزارگزی شرقی آمین سکنۀ آن 4289 تن است و این قصبه ای قدیم است دارای استحکامات و پاره ای آثار. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای بر کناررود سُم ّ در ولایتی به همین نام در 51 هزارگزی شرقی آمین سکنۀ آن 4289 تن است و این قصبه ای قدیم است دارای استحکامات و پاره ای آثار. (قاموس الاعلام ترکی)