جدول جو
جدول جو

معنی پرشن - جستجوی لغت در جدول جو

پرشن
(پَ رَ)
کشوث. (حبیش تفلیسی). سس حماض الأرنب. افرهنج. خنگو. اکشوث. کثوث. کثوتا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرین
تصویر پرین
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پر، نام بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرشان
تصویر پرشان
(پسرانه)
رزمجو، رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشن
تصویر ارشن
(پسرانه)
اسب نر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرشنگ
تصویر پرشنگ
(دخترانه)
تابش، آتشپاره، قطره های آب که پاشیده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
پریشان، پراکنده، افشانده، آشفته، درهم برهم، شوریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرون
تصویر پرون
پروان، دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پران
تصویر پران
پرنده، آنچه بپرد، برای مثال رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی - ۸/۱۰۷)، در حال پریدن
پسوند متصل به واژه به معنای پراننده مثلاً سنگ پران، کبوتر پران، مگس پران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکن
تصویر پرشکن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفن
تصویر پرفن
پر هنر، پر حیله، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(پِ رُنْ)
نام یکی از مشاهیر طبیعین فرانسه مولد او بسال 1775 میلادی در ایالت الیه در قصبه سری لی و وفات بسال 1810 میلادی از 1800 تا 1804 میلادی در تحت ریاست کایتین بودن در هیئتی که به سیاحت اقطار جنوبیه مأمور بودند شرکت جست و از حیوانات آن نواحی صدهزار نمونه به فرانسه برد و راجع به احوال طبیعیه آبهای بحر محیط و درجه حرارت و برودت آن به کشفهای بسیار توفیق یافت و سیاحت نامۀ چهارسالۀ خویش نیز بنوشت و انتشار داد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ده پرین، قریه ای بر شش فرسخ و نیم شمال فهلیان است
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
مخفف پروان. و آن شهری است نزدیک غزنین
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
مخفف پروان. چرخ ابریشم تابی که بپای گردانند و پروان به اضافۀ الف نیز گویند:
از تفاخر چو کرم پیله سپهر
تار مهرش کشیده بر پرون.
ابوالفرج رونی.
و نیز رجوع به پروان شود
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ کَ)
سخت مجعد. پرچین. پرآژنگ. پرشکنج. بسیارنورد. پرانجوغ:
ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن
باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن.
فرخی.
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند.
حافظ.
، پرغم و اندوه:
فرستاده آمد بر پیلتن
زبان پر زگفتار و دل پرشکن.
فردوسی.
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پْری / پِ یِ)
نام شهری از آسیای صغیر قدیم (یونیه) مقابل جزیره شامس، بین کوه میکال و مصب مآندر در ساحل دریا. این شهر دو بندر معمور داشت و اطلال آن اکنون نزدیک دهکدۀ سامسون بجانب شمال غربی دیده میشود
نام شهر قدیم یونیه زادبوم بیاس فیلسوف که غالباً او را بنام فیلسوف پری ین خوانند. این محل اکنون سامسون نام دارد
لغت نامه دهخدا
(پْریُ / پِ یُ)
جنسی از حشرات کلئوپتر درازشاخ. نوع کامل تیره پریونینه که در نیمکرۀ شمالی منتشرند
جنسی از طیور پالمی پد از خانوادۀ پوفی نیده که در دریای جنوبی منتشرند
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ)
مخفف پریشان باشد. (برهان) ، افشاندن (؟). فشاندن (؟). (اوبهی). پریشان کردن. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
در دشت قبچاق بمعنی ابر است. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
لغت نامه دهخدا
(پِ رُنْ)
نام قصبه ای بر کناررود سم ّ در ولایتی به همین نام در 51 هزارگزی شرقی آمین سکنۀ آن 4289 تن است و این قصبه ای قدیم است دارای استحکامات و پاره ای آثار. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لیف خرما که از آن رسن تابند (برهان). پیشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ فَ / پُ فَنْ ن)
سخت مکّار و حیله گر. محیل. مکّار. محتال:
از غمزه تیر دارد و از ابروان کمان
آن دلفریب نرگس جادوی پرفنش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر میبافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفن
تصویر پرفن
سخت مکار حیله گر محیل محتال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرون
تصویر پرون
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرظن
تصویر پرظن
پررویز (رویز ظن برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پران
تصویر پران
پرنده، در حال پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشن
تصویر برشن
داردوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشن
تصویر درشن
هندی شاهنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
((شَ))
پیشند، لیف خرما که از آن رسن تابند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
((پَ شَ))
پریشان، به باد داده، در ترکیب با واژه های دیگر معنی پریشان دهد، خاطر پریش، زلف پریش، پریش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشک
تصویر پرشک
آب قنات
فرهنگ واژه فارسی سره