جدول جو
جدول جو

معنی پرشنگ

پرشنگ(دخترانه)
تابش، آتشپاره، قطره های آب که پاشیده می شود
تصویری از پرشنگ
تصویر پرشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با پرشنگ

پرسنگ

پرسنگ
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پاشنگ

پاشنگ
باشنگ، خوشۀ انگور آویزان از تاک، خوشۀ انگور که بر تاک خشک شده باشد
پاشنگ
فرهنگ فارسی عمید

پرسنگ

پرسنگ
فرسنگ، واحدی برای اندازه گیری مسافت، تقریباً شش کیلومتر، فرسخ، فرزنگ، فرسنگ
پرسنگ
فرهنگ فارسی معین

پوشنگ

پوشنگ
بوشنج. فوشنگ. فوشنج. بوشنجه. بوشنگ. یاقوت میگوید شهرکی است میان آن و هرات ده فرسنگ در درۀ کوهی پر درخت و پرمیوه و بیشتر خیرات شهر هرات از آنجا آرند و ازاین شهر عده بسیاری از اهل علم برخاسته اند. (معجم البلدان) : سلطان فرمود نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس. (تاریخ بیهقی ص 44). قریه ای است میان قندهار و مولتان. (برهان). رجوع به فوشنج شود
لغت نامه دهخدا