جدول جو
جدول جو

معنی پرروغن - جستجوی لغت در جدول جو

پرروغن
(پَ رُ)
آن است که جانوران پرنده در وقت خوشی جمیع پرهای خود را با منقار خود پرواز میدهند. (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرتوان
تصویر پرتوان
پرطاقت، پرنیرو، سخت، شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برروشن
تصویر برروشن
گرونده، مؤمن، برای مثال شفیع باش بر شه مرا بدین زلت / چو مصطفی بر دادار بر روشنان را (دقیقی - ۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردروغ
تصویر پردروغ
بسیار دروغ گو، دروغ پرداز، پر از دروغ، پر از کذب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
از تقسیم بندی های وزن ورزشکاران بعد از خروس وزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاروزن
تصویر پاروزن
کسی که در قایق پارویی پارو می زند و قایق را می راند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروردن
تصویر پروردن
پروراندن، پرورش دادن، برای مثال مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی - ۵۱۱)، یکی بچۀ گرگ می پرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱ - ۱۸۹)تربیت کردن، فربه ساختن، کنایه از آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمودن
تصویر پرمودن
فرمودن، دستور دادن، امر کردن، معادلی احترام آمیز برای «گفتن» و «بیان کردن» مثلاً جناب عالی فرمودید فردا تشریف نمی آورید، برای دعوت کسی به انجام کاری گفته می شود مثلاً بفرمایید میوه میل کنید، کردن، نمودن، دادن در ترکیب با فعل دیگر مثلاً امر فرمود، میل فرمود، هنگامی گفته می شود که با احترام کسی را دعوت به کاری کنند مثلاً بفرمایید از دهان می افتد، واژۀ مؤدبانه برای انجام دادن کار یا رفتاری مثلاً ایشان ملاحظه فرمودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاروزن
تصویر پاروزن
کسی که در قایق پارو زند تا حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
مومن گرونده، جمع برروشنان. (شفیع باش برشه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار برروشنان را) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
هر چیز پر سوراخ و شبکه دار: (چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پر وزن) (لغ)، آردبیز غربال پرویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتوان
تصویر پرتوان
پر طاقت، پر نیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرروئی
تصویر پرروئی
دریدگی، وقاحت
فرهنگ لغت هوشیار
در عسل یا شکر و جز آن حفظ کردن و بعمل آوردن دارویی یا میوه ای آماده کردن اطراء تطریه: (همه را کوفته و بیخته باب غوره بپرورند) (ذخیره خوارزمشاهی)، پرورده شدن تربیت یافتن، حمایت کردن، پرستش کردن پرستیدن، نهادن قرار دادن مواضعه کردن، آموختن تع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمودن
تصویر پرمودن
((پَ دَ))
فرمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروردن
تصویر پروردن
((پَ وَ دَ))
پروراندن، در عسل یا شکر و مانند آن پختن، آموختن، تعلیم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهودن
تصویر پرهودن
((پَ دَ))
نزدیک به سوختن رسیدن، در اثر حرارت تغییر رنگ دادن، برهودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برروشن
تصویر برروشن
((بَ رْ رَ وِ شْ))
مؤمن، گرونده، جمع برروشنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروان
تصویر پیروان
حامیان، طرفداران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
Brazenness, Cheekiness, Pushiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
Cheekily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
bezczelnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
de maneira descarada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
atrevimento, descaramento, insistência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
厚颜无耻地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
厚颜无耻 , 无礼 , 咄咄逼人
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
frech
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
bezczelność, natarczywość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
нахабно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
нахабність , нахабство , наполегливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
Dreistigkeit, Frechheit, Aufdringlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرروزی
تصویر پرروزی
нагло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
дерзость , напористость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
sfacciataggine, impertinenza, insistenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی