جدول جو
جدول جو

معنی پردختگی - جستجوی لغت در جدول جو

پردختگی
فراغت
تصویری از پردختگی
تصویر پردختگی
فرهنگ لغت هوشیار
پردختگی
((پَ دَ تِ))
فراغت
تصویری از پردختگی
تصویر پردختگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردختنی
تصویر پردختنی
در خور پرداختن قابل پرداختن انجام دادنی بجا آوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداختگی
تصویر پرداختگی
فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداختنی
تصویر پرداختنی
در خور پرداختن قابل پرداختن انجام دادنی بجا آوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهختگی
تصویر فرهختگی
فرهیختگی، فرهیخته بودن، حالت فرهیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروختگی
تصویر فروختگی
افروختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهختگی
تصویر فرهختگی
فرهیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروختگی
تصویر فروختگی
((فُ تِ))
روشنایی، اشتعال، افروزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
ریزش، در قالب قرار دادن فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخته
تصویر پردخته
ادا شده، پرداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تادیه کردنکارسازی کردن ادا کردن (وام خود) پس دادن، جلا دادن صیقل دادن زنگ بردن، ساختن مرتب کردن فراهم کردن ترتیب دادن، آراستن زینت دادن، مقید شدنمقید گردیدن، خالی کردن تهی کردن، بانتها رسانیدن بانجام رسانیدن کامل کردن تمام کردن، گرفتنربودن، رفع کردن مرتفع ساختن (حجاب و غیره)، رای زدن انداختن مشورت کردن، بس کردن اکتفا کردن، -12 شرح دادنتوضیح دادن، ترک دادن، -14 ترک کردن، دور شدن، جدا شدن، -16 کشتن بقتل آوردن، با کسی در ساختن، نواختن ساز خواندن نغمه. -19 بر انگیختن،0 واگذار کردن،1 توجه کردناعتنا کردن، یا پرداختن از... فارغ شدنظسوده گشتن: (چون از آن (نواختن بربط) بپرداخت پیاله ای بخورد) (سمک عیار ج 1 ص 48) یا پرداختن به... . مشغول شدن: من صبح زود بکار خود خواهم پرداخت. یا پرداختن خانه. ساختن تمام کردن بنا، خالی کردن خانه: خانه از اغیار بپرداخت. یا پرداختن دفتر کتاب رساله. تدوین و تالیف کردن، یا پرداختن دل. دل بر گرفتندل کندن فارغ کردن دل صرفنظر کردن، منصرف گردیدن، عقده دل را خالی کردن، یا پرداختن عمر. باخر رسیدن عمر بپایان رسیدن عمر. یا خانه جای پرداختن، مردن در گذشتن، یا سخن پرداختن، زبان آوری کردن سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
حالت و کیفیت پیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
ریزش، ریخته بودن، حالت و چگونگی هر چیز ریخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردختن
تصویر پردختن
پرداختن، پول دادن، وام خود را ادا کردن، کارسازی کردن، ساختن، جلا دادن، آراستن، خالی کردن، تهی کردن، مرتب کردن، انجام دادن، فارغ شدن، مشغول گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
((تِ))
پیخته بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
((رِ تِ))
ریزش، در قالب قرار گرفتن فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
حالت و چگونگی پیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردخت
تصویر پردخت
(دخترانه)
یا مخفف پریدخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پختگی
تصویر پختگی
رسیدگی، چیزی که پخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخت
تصویر پردخت
پردخته یا پر دخت بودن، تهی بودن خالی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
مخدره، زن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجب، سادن، پردگین، ایشیک آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پختگی
تصویر پختگی
((پُ تِ))
کنایه از کارآزمودگی و باتجربگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
((پَ دِ))
راز، هر چیز پوشیده، مستور، زن و دختر باحجاب، حاجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پختگی
تصویر پختگی
پخته بودن، حالت و چگونگی هر چیز پخته شده، کنایه از آزمودگی، تجربه داشتن، باتجربه بودن
فرهنگ فارسی عمید