- پربو
- خوشبوی معطر پر عطر پربو
معنی پربو - جستجوی لغت در جدول جو
- پربو
- پرعطر، خوش بو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشبوی معطر پر عطر پربو
اشعه
چربی
شعاع، روشنائی، ضیاء
پهن، عریض
پرنور
بسیار دونده نیک دونده مقابل کم رو: (کم خور و پردو)
چربی، مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمی شود، پیه، سرشیر، قیماق
کسی که بسیار حرف بزند، بسیار گوی، پرچانه
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، برنون
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
پرنور، پرروشنایی، کنایه از دارای قدرت بینایی زیاد
درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربار، پرثمر
پرپهنا، پهن، عریض
پرپهنا، پهن، عریض
روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود، فروغ، روشنی، شعاع، اثر، تاثیر، برای مثال پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی - ۶۱) ، در علم فیزیک اشعه
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
گیاهی است شبیه به ضیمران وریحان: (اگر چه هربود چون ضمیران بوددرشکل کجاتوان شبه ضمیران به هربوکردک) (اثیرااخسیکتی)
بسیار دونده
بی شرم، بی حیا
Chatterer
Cheeky
болтун
нахальный
Schwätzer
frech
балака
нахабний
gadula
bezczelny