جدول جو
جدول جو

معنی پدو - جستجوی لغت در جدول جو

پدو
(پُ دُ)
قریه ای است میانۀ شمال و مغرب خنج. (فارسنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرو
تصویر پرو
(دخترانه)
پروین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاو
تصویر پاو
(پسرانه)
نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پفو
تصویر پفو
بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند، پف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتو
تصویر پتو
جای رو به آفتاب، آفتاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرو
تصویر پرو
آزمایش لباس دوخته شده بر تن مشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شدو
تصویر شدو
شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتو
تصویر پتو
پارچۀ ضخیم به اندازۀ لحاف که از پشم یا پنبه بافته می شود و بیشتر در موقع خواب روی خود می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدو
تصویر غدو
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدو
تصویر حدو
آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند، راندن شتر با خواندن سرود و آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پده
تصویر پده
درختی که میوه ندهد مانند سپیدار، درخت بی بر، پد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدو
تصویر بدو
دونده، تندرو، تیزرفتار، برای مثال در معرکۀ بدوسواران عیب است / از لاشه سوار ترکتازی کردن (ظهوری - لغتنامه - بدو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدو
تصویر خدو
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلو
تصویر پلو
برنج پخته و صافی کرده مخلوط با گوشت یا سبزی یا باقلا یا لوبیا و امثال آن ها، با هر یک از حبوب مانند باقلا یا لوبیا یا عدس پخته شود به اضافۀ نام آن نامیده می شود مثلاً باقلا پلو، لوبیا پلو، عدس پلو، اگر برنج تنها باشد آن را چلو می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدر
تصویر پدر
مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، بابا، اب، ابا، ابی، اتا، آتا، والد، بابو
پدر بر پدر: پشت در پشت، جدبرجد، اباًعن جد، برای مثال پدر بر پدر پهلوان بوده ام / نگهدار تاج کیان بوده ام (فردوسی - لغت نامه - پدر بر پدر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیو
تصویر پیو
پیوک، نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته ، بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود، پاغر، فیلاریوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پود
تصویر پود
رشته، نخ، مقابل تار، رشته ای که در پهنای پارچه بافته می شود، برای مثال بیاموختشان رشتن و تافتن / به تار اندرون پود را بافتن (فردوسی - ۱/۴۲)، پوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدو
تصویر عدو
دشمن، بدخواه، جمع اعداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلو
تصویر پلو
برنج پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدو
تصویر شدو
اندکی، آهنگ (قصد)، زی (جانب)، مانندکردن، راندن شتران را، سراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
بادی بود که از دهان بدر آرند برای خاموش کردن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن فوت دم پفو باد، آماس ورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پود
تصویر پود
رشته، نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرو
تصویر پرو
مدرک، سند، نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردو
تصویر پردو
بسیار دونده نیک دونده مقابل کم رو: (کم خور و پردو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دپو
تصویر دپو
فرانسوی نهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدو
تصویر خدو
آب دهن، بزاق، تف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حد، کوستک ها خچور، آیین ها، اندازه ها زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدو
تصویر بدو
تند رو، کسی که بسیار دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتو
تصویر پتو
نوعی منسوج پشمین
فرهنگ لغت هوشیار
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر
تصویر پدر
آب، بابا، والد، باب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدم
تصویر پدم
کاروان کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پده
تصویر پده
آتشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدو
تصویر غدو
فردا آمدن کسی را به بامداد، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدو
تصویر بدو
آغاز
فرهنگ واژه فارسی سره