- پخشیدن
- کوفته شدن پهن گردیدن، پراکنیدن ترشح کردن رش رشاش
معنی پخشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پخشیدن
- پخش شدن، پهن شدن، کوفته شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پهن شده کوفته شده پراکنده
بخشیدن
چین چین شدن پوست از آتش و حرارت و تپش و مانند آن، پژمردگان از غم آسیب زخم تبش و جز آن تافتن دل از غم تهیدستی پژمرده شدن، پژمرانیدن پخسانیدن، فراهم ترنجانیدن
کوفته شدن، پهن کردن
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
اکتسا
پراگندن پریشیدن افشاندن، ریختن، پاچیدن پشنجیدن، یا آب پاشیدن، آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن، متلاشی شدن
پرتو انداختن تابیدن روشن شدن
چین دار شدن، در هم کشیده شدن
کوشش کردن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
در بر کردن، بتن کردن
لغزیدن، لیزیدن، سر خوردن
لخشیدن، لغزیدن، لیز خوردن، برای مثال قول فلان و فلان تو را نکند سود / گرت بشخشد قدم ز پایۀ ایمان (ناصرخسرو - ۴۴۹) ، یکی بهره را بر سه بهر است بخش / تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش (ابوشکور - لغتنامه - شخیدن)
کوفته شدن، پخش شدن، پهن شدن
کوشش کردن، کوشیدن، سعی کردن
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، بخس، پخس
پرتو انداختن، درخشیدن، روشنایی دادن، تابیدن
ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
پول یا چیز دیگر را بی عوض به کسی دادن، عطا دادن، گذشت کردن
درخشیدن
لغزیدن،برای مثال از تو بخشودن است و بخشیدن / از من افتادن است و لخشیدن (سنائی - مجمع الفرس - لخشیدن) ، جهان را هر دو چون روشن درخشید / ز یکدیگر مبرید و ملخشید (نظامی۸ - ۱۸۴ حاشیه)
لغزیدن،
کوفته شده، پهن شده