جدول جو
جدول جو

معنی شخشیدن

شخشیدن
لخشیدن، لغزیدن، لیز خوردن، برای مثال قول فلان و فلان تو را نکند سود / گرت بشخشد قدم ز پایۀ ایمان (ناصرخسرو - ۴۴۹)، یکی بهره را بر سه بهر است بخش / تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش (ابوشکور - لغتنامه - شخیدن)
تصویری از شخشیدن
تصویر شخشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شخشیدن

شخشیدن

شخشیدن
شخیدن. (شرفنامۀ منیری). لخشیدن. لغزیدن. (برهان) (سروری). سُرخوردن. زلت. فرولغزیدن. لیزیدن. لیز خوردن. (یادداشت مؤلف). متمایل شدن به جانبی. فروخیزیدن بود: گویند بشخشید، یعنی بخیزید. (لغت فرس اسدی) :
یکی بهره را بر سه بهرست بخش
تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش.
ابوشکور.
، از جای افتادن. (برهان). از جای فروخزیدن و به سین مهمله نیز آمده است. (سروری). فروخزیدن از نشستگاه خویش. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). از نشستنگاه خویشتن فروخزیدن. (یادداشت مؤلف) :
گلیمی که خواهد ربودنش باد
ز گردن بشخشد هم از بامداد.
ابوشکور.
قول فلان و فلان ترا نکند سود
گرت بشخشد قدم ز پایۀ ایمان.
ابوشکور.
از من افتادنست و شخشیدن
از تو بخشودنست و بخشیدن.
سنایی
لغت نامه دهخدا

بخشیدن

بخشیدن
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار