مقابل پس، جلو، قبل، سابق، در زمان گذشته نزد، در علوم ادبی ضمه پیش ایوان: ایوان، جلو ایوان پیش بردن: جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن پیش پا: جلو پا، دم پا پیش داشتن: پیشکش کردن، تقدیم کردن، مقدم داشتن، در حضور داشتن پیش راندن: جلو راندن، به جلو راندن پیش رفتن: جلو رفتن، به کسی یا چیزی نزدیک شدن، پیشی گرفتن پیش رو: جلو رو، برابر، رو به رو پیش روی: پیش رو، جلو رو، برابر، رو به رو پیش شدن: جلو رفتن، پیش رفتن، پیشرفت کردن پیش طلبیدن: پیش خواستن، به حضور خواستن، به حضور طلبیدن پیش فرستادن: فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر، برای مثال برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی - ۵۲) پیش کردن: جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود پیش افکندن: پیش کردن، جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود پیش کشیدن: کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن، مطلب یا سخنی را به میان آوردن، پیشکش کردن پیش گرفتن: گرفتن قبل از موعد مقرر، پیش رو قرار دادن، جلو انداختن و پیشاپیش بردن، آغاز کردن، شروع کردن، مانع شدن، جلوگیری کردن پیش گذاشتن: جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن پیش نهادن: پیش گذاشتن، جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن
مقابلِ پس، جلو، قَبل، سابق، در زمان گذشته نزد، در علوم ادبی ضمه پیش ایوان: ایوان، جلو ایوان پیش بردن: جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن پیش پا: جلو پا، دم پا پیش داشتن: پیشکش کردن، تقدیم کردن، مقدم داشتن، در حضور داشتن پیش راندن: جلو راندن، به جلو راندن پیش رفتن: جلو رفتن، به کسی یا چیزی نزدیک شدن، پیشی گرفتن پیش رو: جلو رو، برابر، رو به رو پیش روی: پیش رو، جلو رو، برابر، رو به رو پیش شدن: جلو رفتن، پیش رفتن، پیشرفت کردن پیش طلبیدن: پیش خواستن، به حضور خواستن، به حضور طلبیدن پیش فرستادن: فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر، برای مِثال برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی - ۵۲) پیش کردن: جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود پیش افکندن: پیش کردن، جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود پیش کشیدن: کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن، مطلب یا سخنی را به میان آوردن، پیشکش کردن پیش گرفتن: گرفتن قبل از موعد مقرر، پیش رو قرار دادن، جلو انداختن و پیشاپیش بردن، آغاز کردن، شروع کردن، مانع شدن، جلوگیری کردن پیش گذاشتن: جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن پیش نهادن: پیش گذاشتن، جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن
تقسیم، توزیع، پهن، چیزی که در زیر پا یا در اثر ضربه و فشار کوبیده و پهن شده باشد، پاشیده، پراکنده پخش شدن: پهن شدن، پراکنده شدن پخش کردن: پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن پخش و پلا: پراکنده، ریخته و پاشیده
تقسیم، توزیع، پهن، چیزی که در زیر پا یا در اثر ضربه و فشار کوبیده و پهن شده باشد، پاشیده، پراکنده پخش شدن: پهن شدن، پراکنده شدن پخش کردن: پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن پخش و پلا: پراکنده، ریخته و پاشیده
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً آب پاش، عطرپاش، گلاب پاش، گهرپاش پاشیدن پاش دادن: پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً آب پاش، عطرپاش، گلاب پاش، گهرپاش پاشیدن پاش دادن: پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن
پریدن از روی چیزی، پرواز، جهیدن، جستن پرش ارتفاع: در ورزش دومیدانی پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده پرش با نیزه: در ورزش دومیدانی پرش ارتفاع به کمک نیزه ای بلند پرش طول: در ورزش دومیدانی پریدن رو به جلو در روی زمین پرش سه گام: در ورزش دومیدانی نوعی پرش طول که در حین پرش دو بار پا به زمین می خورد و در هر دفعه که پا به زمین می آید باید مقداری بپرد و در گام آخر با هر دو پا فرود بیاید
پریدن از روی چیزی، پرواز، جهیدن، جستن پرش ارتفاع: در ورزش دومیدانی پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده پرش با نیزه: در ورزش دومیدانی پرش ارتفاع به کمک نیزه ای بلند پرش طول: در ورزش دومیدانی پریدن رو به جلو در روی زمین پرش سه گام: در ورزش دومیدانی نوعی پرش طول که در حین پرش دو بار پا به زمین می خورد و در هر دفعه که پا به زمین می آید باید مقداری بپرد و در گام آخر با هر دو پا فرود بیاید
پرواز، پریدن، جهش، پریدن و خیزش برداشتن از روی زمین با وسیله یا بدون وسیله که در ورزش انواع مختلف دارد، سه گام، خرک، با اسب، با چتر و همانند آن، ارتفاع نوعی پرش است که ورزشکار باید از روی طناب یا مانعی بپرد
پرواز، پریدن، جهش، پریدن و خیزش برداشتن از روی زمین با وسیله یا بدون وسیله که در ورزش انواع مختلف دارد، سه گام، خرک، با اسب، با چتر و همانند آن، ارتفاع نوعی پرش است که ورزشکار باید از روی طناب یا مانعی بپرد
جامه، پوشش، خیمه، چادر، زره، جوشن، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند، زره پوش، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند، گالی پوش
جامه، پوشش، خیمه، چادر، زره، جوشن، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند، زره پوش، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند، گالی پوش