جدول جو
جدول جو

معنی پاگن - جستجوی لغت در جدول جو

پاگن
(گُ)
سردوشی. پاگون
لغت نامه دهخدا
پاگن
سر دوشی
تصویری از پاگن
تصویر پاگن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاژن
تصویر پاژن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از بخش های تشکیل دهندۀ قطار که به وسیلۀ لوکوموتیو روی خط آهن حرکت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژاگن
تصویر پژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، پژوین، برای مثال لطیف و جوانم چو گل به گاه بهار / پژاگن نیم سال خورده نیم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی، سردوشی که به لباس نظامیان دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیگن
تصویر پیگن
سداب، گیاهی خودرو با برگ هایش ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار می رود، سذاب، پیغن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
پاشنه. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفشی که در گل پوشند، تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سریدن روی یخ بزیر کفش بندند و این کار نوعی ورزش زمستانی است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هانری. عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی. مولد 1793م. مطابق با 1208 هجری قمری وفات بسال 1876م. مطابق با1293 ه. ق
گی. طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دنی. طبیعی دان فرانسوی مولد بسال 1647 میلادی مطابق با 1082 هجری قمری در بلوآ و وفات بسال 1714 میلادی (1126 هجری قمری). وی نخستین کس است که قوه محرکۀ بخار را شناخت. و چون از مذهب پروتستان پیروی میکرد بر اثر الغاء فرمان نانت از فرانسه به انگلستان رفت و آنجا به حرمت تمام پذیرفته شد و سپس به آلمان رفت و در برخی از مدارس به تدریس پرداخت. وی مخترع دیگ بخاری است که به نام او خوانده می شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دریاچه ای به ایالت پوی ددم در دهانۀ کوه آتش فشانی زیبا به ارتفاع 1197 گز
لغت نامه دهخدا
(گَ)
روبر. وقایعنگار و سیاستمدار فرانسوی متولد در کالن (پادکاله). (1433- 1502 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
رنگ. بز کوهی. (برهان). وعل فارسی. ایّل. تیس جبلی. بزل (مولّد پازهر حیوانی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کنت پیر د پالن، حاکم سن پطرزبورگ، رئیس شورشیان در فتنه ای که موجب قتل تزار روسیه موسوم به پل اوّل در 1801م. 1215/ هجری قمری شد. مولد بسال 1744م. 1156/ هجری قمری و وفات در سنۀ 1826 م. 1241/ ه. ق
لغت نامه دهخدا
بلز فرانسوآ د، معروف به کنت د مروی ّ مهندس نظامی فرانسوی، مولد بسال 1604م، 1012/ هجری قمری در آوینیون و وفات در سنۀ 1665م، (1075 هجری قمری) بپاریس، وی از اخلاف خاندانی از پاتریسی هاست که در ناپل میزیستند و او خود به صنعت اسلحه سازی پرداخت و در محاصرۀ مونتبان بسال 1621م، 1030/ هجری قمری از یک چشم نابینا شد و در جنگ گردنۀ سوزو در محاصرۀ نانسی بسال 1633م، 1042/ هجری قمری با اعمال شجاعانۀ خویش مشهور گشت در 1644م، 1053/ هجری قمری در پرتقال بمنصب سرتیپی ارتقا یافت و پس از چندی بپاریس بازگشت و بمطالعۀ ریاضیات و جغرافیا و تاریخ پرداخت، نام وی به نوعی از استحکامات داده شده است که در کتاب خویش موسوم به رسالۀ استحکامات مؤلّف بسال 1646م، / 1055 هجری قمری بدان اشاره کرده است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کلمه فرانسوی، مأخوذ از آلمانی ستکن، نوشته ای که روی کیسه ها یا شیشه های دوا و مال التجاره برای تعیین محتویات و وزن آنها الصاق کنند. برچسب.
لغت نامه دهخدا
رجوع به پاگن شود
لغت نامه دهخدا
قسمی از ماهیهای بحار گرمسیر و دریاهای اروپا که گوشت آن بسیار مطبوع و بال (زغنفه) آن خاردار است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نامی است در مشرق اقصی چون هندوچین و ژاپن و غیره بتخانه ها را، بت، پول طلای هندوستان از 8/31 فرانک تا 9/40 فرانک
لغت نامه دهخدا
(نُ)
قسمی ماهوت سیاه لطیف که در سدان کنند
لغت نامه دهخدا
(پَ گِ)
فژاگن. پژوین. ناشسته. آلوده به ریم. پلید. چرکن. زشت. دنس:
لطیف و جوانم چو گل در بهار
پژاگن نیم سالخورده نیم.
ابوشکور.
و رجوع به فژاگن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگن
تصویر واگن
اطاقک چرخدار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژاگن
تصویر پژاگن
چرک آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگر
تصویر پاگر
سازنده پ بوجود آورنده پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سر دوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز نر کوهی رنگ وعل فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
پازن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسن
تصویر پاسن
پاسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگن
تصویر واگن
((گُ))
هر یک از اطاق های قطار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازن
تصویر پازن
((زَ))
بز نر کوهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژاگن
تصویر پژاگن
((پَ گِ))
چرکین، زشت، نازیبا
فرهنگ فارسی معین
جنون آمیز، دیوانه
دیکشنری اردو به فارسی