جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پژاگن

پژاگن

پژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، پژوین، برای مِثال لطیف و جوانم چو گل به گاه بهار / پژاگن نیَم سال خورده نیَم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)
پژاگن
فرهنگ فارسی عمید

پژاگن

پژاگن
فژاگن. پژوین. ناشسته. آلوده به ریم. پلید. چرکن. زشت. دَنِس:
لطیف و جوانم چو گل در بهار
پژاگن نیم سالخورده نیم.
ابوشکور.
و رجوع به فژاگن شود
لغت نامه دهخدا

پژاون

پژاون
چوبی که برای محکمی در پشت آن افکنند تاکسی نتواند باز کند، چوبی که جامه را بوقت شستن بر او زنند چوب گازران کدین
فرهنگ لغت هوشیار

فژاگن

فژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، برای مِثال فژاگن نیَم سالخورده نیَم / اَبَر جفت بیدادکرده نیَم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
فژاگن
فرهنگ فارسی عمید

پژاون

پژاون
پَژاوَند، چوبی که پشت در بیندازند که در باز نشود، پَژوَند
پژاون
فرهنگ فارسی عمید

فژاگن

فژاگن
فژاک. چرکن و چرک آلود و پلشت و پلید. فژآگین:
گفت دینی را که این دینار بود
کین فژاگن موش را پروار بود (!)
رودکی.
فژاگن همه سال خورده نیَم
وبر جفت بیدادکرده نیَم.
بوشکور.
تا کی همی درایی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک.
دقیقی.
همواره پرآپیخ است آن چشم فژاگن
گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست.
عماره.
رجوع به فژاگین و فژاک شود
لغت نامه دهخدا