- پاوزاره
- پاوزار
معنی پاوزاره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تخته ایست که جولاهگان پای برو نهند
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
آنابولیسم
یاری دهنده پایمرد مددکار
پاکزاد
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهرج
ترسو، بزدل
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهرج
ترسو، بزدل
کفش، پوششی برای محافظت از پا، لخا، پایدان، پاپوش، پایزار، پاافزار، لکا
ترسو
گوبان: جرجیر عابدار هیچ میگویید که من فرزند فلان گاوباره ام، گله گاو گوباره
آناکوندا
پاخار
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
پاافزار
مقداری از دیوار که از کف اطاق تا کنار طاقچه مرتبه پایین را شامل است و بهنگام نشستن بدان تکیه دهند ازاره
گلۀ گاو، گواره، گوباره، کوپاره
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
سنگ یا چیز دیگر که با آن چرک پاشنۀ پا را پاک کنند، سنگ پا
کفش، پا افزار، پاپوش، چارق، لخا، لکا، پایدان، پایزار، پااوزار
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایدان، لکا، پاافزار، لخا، پاپوش، پااوزار
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
ابزار، و به معنی گناهها و بارهای سنگین
پاافزار
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
ابزار، جمع واژۀ وزر، وزر ها
وزارت در فارسی از ریشه پارسی وچیری وزیری به وزیری پادشا رفتند (سعدی) دیوان
پایین دیوار که از قسمت های دیگر متمایز است و آن را با سنگ، آجر، کاشی یا موزاییک نماسازی می کنند