پاشنه، قسمت عقب کف پا مثلاً پاشنۀ پا، آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع می شود مثلاً پاشنۀ کفش، لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را می گیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا می رود
پاشنه، قسمت عقب کف پا مثلاً پاشنۀ پا، آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع می شود مثلاً پاشنۀ کفش، لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را می گیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا می رود
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند، پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا، محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند، پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا، محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
آب گرم خالص یا مخلوط بخردل و نمک و غیره که پای بیمار بدان شویند، دیوارۀ حوض، آب رو گرداگرد حوض. - پاشویه کردن، شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و امثال آن تا حرارت و تبش او کم شود.
آب گرم خالص یا مخلوط بخردل و نمک و غیره که پای بیمار بدان شویند، دیوارۀ حوض، آب روِ گرداگرد حوض. - پاشویه کردن، شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و امثال آن تا حرارت و تبِش او کم شود.
کلمه اوستایی است بمعنی بخشندۀ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود، جمع واژۀ شیعه، بمعنی اتباع و انصار. (از المنجد). گروههای دوستان. جمع واژۀ شیعه. (از لطایف) (غیاث). جمع واژۀ شیعه، بمعنی پیروان و یاران. (از منتهی الارب). پس روان. هوی خواهان. و رجوع به شیعه شود: درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم وروح مقدس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد. (کلیله و دمنه). بعد از آن او را باتمامت اتباع و اشیاع بکشتند. (رشیدی). اولاد و اعضاءو اتباع و اشیاع خویش را حاضر کرد و به انواع نصایح و ابواب مواعظ ایشان را تسکین داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). رؤس آن اشیاع و وجوه آن اتباع از نایافت قوت و مسکۀ زندگانی مستغاث کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 17). مدار کار و حل و عقد اتباع و خدم و اشیاع و حشم برو منقوض بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 15). قاضی ابوالعلا صاعدبن محمد و سایر اشیاع این امیر قاضی را قسط اوفر است از احزان و نصیب اکبر است از اشجان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 459). او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی). وآن امیران دگر اتباع تو کرد عیسی جمله را اشیاع تو. مولوی
کلمه اوستایی است بمعنی بخشندۀ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود، جَمعِ واژۀ شیعه، بمعنی اتباع و انصار. (از المنجد). گروههای دوستان. جَمعِ واژۀ شیعه. (از لطایف) (غیاث). جَمعِ واژۀ شیعه، بمعنی پیروان و یاران. (از منتهی الارب). پس روان. هوی خواهان. و رجوع به شیعه شود: درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم وروح مقدس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد. (کلیله و دمنه). بعد از آن او را باتمامت اتباع و اشیاع بکشتند. (رشیدی). اولاد و اعضاءو اتباع و اشیاع خویش را حاضر کرد و به انواع نصایح و ابواب مواعظ ایشان را تسکین داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). رؤس آن اشیاع و وجوه آن اتباع از نایافت قوت و مسکۀ زندگانی مستغاث کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 17). مدار کار و حل و عقد اتباع و خدم و اشیاع و حشم برو منقوض بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 15). قاضی ابوالعلا صاعدبن محمد و سایر اشیاع این امیر قاضی را قسط اوفر است از احزان و نصیب اکبر است از اشجان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 459). او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی). وآن امیران دگر اتباع تو کرد عیسی جمله را اشیاع تو. مولوی
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار که در 6 هزارگزی خاور نجف آباد در کنار راه مالرو نجف آباد به ابراهیم آباد واقع است و 15 تن سکنه دارد، (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار که در 6 هزارگزی خاور نجف آباد در کنار راه مالرو نجف آباد به ابراهیم آباد واقع است و 15 تن سکنه دارد، (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)