جدول جو
جدول جو

معنی پاشوکا - جستجوی لغت در جدول جو

پاشوکا
شهری به مکزیک، پایتخت کشور هیدالگو، دارای 39000 تن سکنه و بنواحی آن کان نقره است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپوک
تصویر پاپوک
(دخترانه)
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باشوک
تصویر باشوک
(پسرانه)
نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باشوک)
فرهنگ نامهای ایرانی
روز دهم ماه محرم که حسین بن علی در کربلا شهید شد و شیعیان در این روز عزاداری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
شوک ها، خارها، تیغ ها، هر چیز شبیه تیغ گیاهان، جمع واژۀ شوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
مقتدا، سرکرده، سردسته، پیشرو، راهنما، امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشنا
تصویر پاشنا
پاشنه، قسمت عقب کف پا مثلاً پاشنۀ پا، آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع می شود مثلاً پاشنۀ کفش، لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را می گیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازوکا
تصویر بازوکا
نوعی سلاح موشک انداز ضد تانک، دارای لولۀ دراز و قابل حمل بر روی شانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند،
پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا،
محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند
پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن
پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از پرستش گاه های برج مانند و چندطبقه که در کشورهای خاور دور ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
روز دهم محرم و آن روزی است که حسین بن علی (ع) شهید شد، (غیاث اللغات) (التفهیم ص 291)، و رجوع به عاشور و عاشوراء شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آب گرم خالص یا مخلوط بخردل و نمک و غیره که پای بیمار بدان شویند، دیوارۀ حوض، آب رو گرداگرد حوض.
- پاشویه کردن، شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و امثال آن تا حرارت و تبش او کم شود.
لغت نامه دهخدا
کلمه اوستایی است بمعنی بخشندۀ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود، جمع واژۀ شیعه، بمعنی اتباع و انصار. (از المنجد). گروههای دوستان. جمع واژۀ شیعه. (از لطایف) (غیاث). جمع واژۀ شیعه، بمعنی پیروان و یاران. (از منتهی الارب). پس روان. هوی خواهان. و رجوع به شیعه شود: درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم وروح مقدس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد. (کلیله و دمنه). بعد از آن او را باتمامت اتباع و اشیاع بکشتند. (رشیدی). اولاد و اعضاءو اتباع و اشیاع خویش را حاضر کرد و به انواع نصایح و ابواب مواعظ ایشان را تسکین داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). رؤس آن اشیاع و وجوه آن اتباع از نایافت قوت و مسکۀ زندگانی مستغاث کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 17). مدار کار و حل و عقد اتباع و خدم و اشیاع و حشم برو منقوض بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 15). قاضی ابوالعلا صاعدبن محمد و سایر اشیاع این امیر قاضی را قسط اوفر است از احزان و نصیب اکبر است از اشجان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 459). او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی).
وآن امیران دگر اتباع تو
کرد عیسی جمله را اشیاع تو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
دیهی در قرب سه فرسنگی جنوب کازرون
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار که در 6 هزارگزی خاور نجف آباد در کنار راه مالرو نجف آباد به ابراهیم آباد واقع است و 15 تن سکنه دارد، (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پادشاهان مقتدر هند بودکه در عهد وی دین بودا از حدود آن کشور تجاوز کرد وبه سواحل جیحون رسید. رجوع به مزدیسنا ص 324 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
جمع شوک، خارها تیغ برآوردن، تیغناکی جمع شوک خارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازوکا
تصویر بازوکا
دوشتوف از زینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
هادی، قائد، اسوه، زعیم، بزرگ گروه، راهنمای جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
محلول نمک که جهت شستن پاهای بیمار درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گله کردن، نالیدن گله گذاری بیماری دردمندی، گله کردن، گله مندشدن، شکایت کردن، گله گزاری گله مندی، شکایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگودا
تصویر پاگودا
بتخانه، بتکده
فرهنگ لغت هوشیار
روز دهم محرم و آن روزی است که حضرت حسین بن علی (ع) در کربلا بشهادت رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشورا
تصویر عاشورا
روز دهم ماه محرم، روزی که امام حسین (ع) به شهادت رسید
فرهنگ فارسی معین
((یِ))
آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به وسیله آن پای بیمار را بشویند، آبراه کوچک در اطراف حوض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
جمع شوک، خارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
رهبر، سردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
امام
فرهنگ واژه فارسی سره
باجلال، باشان، باشکوه، بامهابت، شکوهمند، شوکتمند، مجلل
متضاد: بی شکوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر، از توابع دهستان لفور قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان دابوی جنوبی از بخش مرکزی آمل، پاشاکلا، از توباع دهستان بندرج ساری، پاشاکلا
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشویه، شستن پا در آب سرد جهت پایین آوردن تب
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج ساقه کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
آخور بیشتر به آخور گاو و گوسفند گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بیل که برای کندن زمین های سفت و عمیق به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی