جدول جو
جدول جو

معنی پاشنا

پاشنا
پاشنه، قسمت عقب کف پا مثلاً پاشنۀ پا، آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع می شود مثلاً پاشنۀ کفش، لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را می گیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا می رود
تصویری از پاشنا
تصویر پاشنا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پاشنا

پاشنا

پاشنا
پاشنه، عقب:
عملهای جهان برعکس هم هست
که بر ملکت گدائی را دهد دست
چنین هم دیده ام کافسرده پائی
بتخت زر دریده پاشنائی،
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ جهانگیری)،
نیست مدبر اهل ترک ار خودندارد کفش از آنک
هر شکاف از پاشنایش دین و دولت را دراست،
امیرخسرو دهلوی،
، خیار و خربزه و هندوانه و کدو و امثال آنرا نیز گفته اند که بجهت تخم نگاه دارند، (برهان)
لغت نامه دهخدا

پاشنه

پاشنه
جزو موخر پای آدمی پل بل پاشنا عقب، استخوانی درشت و کوتاه که تکیه آدمی و دیگر حیوان هنگام ایستادن بر آن بود استخوان جزو موخر قدم عظم عقب. یا پاشنه پا، آنجای از کفش که پاشنه آدمی بر آن آید عقب کفش. یا پاشنه کفش را ور کشیدن، مهیای انجام دادن کاری شدن، یا پاشنه (پاشنه های) کسی را کشیدن، ویرا بکاری بفریب تهییج و ترغیب کردن، قسمتی از بن در که برزمین یا بگوشه زیرین چارچوب فرو رود و در بر روی آن چرخد. یا پاشنه خانه کسی را در آوردن، بستوه آوردن وی بسبب مطالبه طلبی یا خواهشی. یا پاشنه دهن را کشیدن، عتاب بسیار کردن دشنام فراوان دادن، ماشه تفنگ، (در ویلن) آرشه ویلن دو انتها دارد. آن قسمت از آرشه که در بین دست یا انگشتان نوازنده قرار میگیرد (ته) یا (پاشنهء) آرشه گفته میشود و ممکن است نغمه ای را روی ویلن با پاشنه اجرا کنند و این سه حالت دارد: آنکه فقط حرکت آرشه بطرف راست باشد، آنکه فقط حرکت آرشه بطرف چپ باشد، آنکه حرکت آرشه در هر دو جهت چپ و راست باشد، اجرای نغمه با پاشنه آرشه باعث منقطع شدن نغمه میگردد. یامثل پاشنه شتر. نانی سیاه و سخت
فرهنگ لغت هوشیار

پاشنگ

پاشنگ
باشنگ، خوشۀ انگور آویزان از تاک، خوشۀ انگور که بر تاک خشک شده باشد
پاشنگ
فرهنگ فارسی عمید

پاشنه

پاشنه
قسمت عقب کف پا مثلاً پاشنۀ پا،
آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع می شود مثلاً پاشنۀ کفش، لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را می گیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا می رود،
پایۀ در که در بر روی آن حرکت می کند مثلاً پاشنۀ در
پاشنه
فرهنگ فارسی عمید

پاشان

پاشان
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً مشک پاشان
پاشان
فرهنگ فارسی عمید

ناشنا

ناشنا
ناآشنابیگانه مقابل آشنا، بی خبربی اطلاع، ناشناس نامعروف
ناشنا
فرهنگ لغت هوشیار

پاشنه

پاشنه
بخش عقب پای آدمی، پاشنا، عقب، قسمتی از کفش که پاشنه روی آن قرار می گیرد، قسمتی از در که در روی آن می چرخد، استخوانی درشت و کوتاه که تکیه آدمی و دیگر حیوان هنگام ایستادن بر آن باشد، در خانه کسی را درآوردن کنا
پاشنه
فرهنگ فارسی معین