جدول جو
جدول جو

معنی پاپوک

پاپوک(دخترانه)
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
تصویری از پاپوک
تصویر پاپوک
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با پاپوک

پاپوش

پاپوش
کفش پا افزار (مطلقا)، (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پوپوک

پوپوک
هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانِه سَر، شانِه بِه سَر، پوپ، مُرغِ سُلِیمان، پوپَش، بوبَک، کوکَلِه، بَدبَدَک، بوبو، پوپَک، بوبویِه، پوپو، بوبِه، شانِه سَرَک
پوپوک
فرهنگ فارسی عمید

پاپوش

پاپوش
کَفش، پوششی برای محافظت از پا، پااَوزار، پایدان، لَخا، پااَفزار، پایزار، لَکا
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
پاپوش
فرهنگ فارسی عمید

پاپوش

پاپوش
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردِسر
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
پاپوش
فرهنگ فارسی معین

چاپوک

چاپوک
چابک، سریع، تند، جلد، زبر و زرنگ، رجوع به چابک و چاپک شود
لغت نامه دهخدا

پاپوش

پاپوش
کفش، پای افزار، پاافزار، پوزار، پااوزار، نعل، حِذاء:
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، ’مثل است’،
سلیم،
- پاپوش برای شیطان دوختن، سخت گربز بودن،
- پاپوش برای کسی دوختن، او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن، به حیله او را گناهکار یامدیون کردن
لغت نامه دهخدا