جدول جو
جدول جو

معنی پاسو - جستجوی لغت در جدول جو

پاسو
هدیه های گران بها که از سوی خانواده ی داماد به عروس داده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارو
تصویر پارو
آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین می روبند، بیل چوبی، آلتی که در قایق های پارویی به وسیلۀ آن قایق را می رانند
پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسور
تصویر پاسور
نوعی بازی ورق، ورق بازی
فرهنگ فارسی عمید
شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده می شود، خانه شاگرد، کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راسو
تصویر راسو
پستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوه ای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد می کند، موش خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسو
تصویر پرسو
پرنور، پرروشنایی، کنایه از دارای قدرت بینایی زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسخ
تصویر پاسخ
جواب ها، مقابل سؤال ها، پاسخ ها، جمع واژۀ جواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالو
تصویر پالو
بالو، زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
فرهنگ فارسی عمید
ابسوق، آیه، (در تورات)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامیانه، عاشق شیفته،
- پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
لغت نامه دهخدا
نوعی از بازی ورق
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسخ
تصویر پاسخ
جواب، مقابل پرسش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسو
تصویر پرسو
پرنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسو
تصویر راسو
جانوری که آنرا موش خرما گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسوز
تصویر پاسوز
عاشق شیفته. یا پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارو
تصویر پارو
آلتی چوبین که با آن برف می روبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن بهر چیز آزمندی، تاسه تلواسه، غم. اندوه و فشردن گلو. توضیح ظاهرا این صورت مصحف (تاسه) است
فرهنگ لغت هوشیار
اسپانیولی باغک، در گاهی مهتابی بوریای فقر در مهتابی ام افتاده است فرشی از خاکستر سنجابی ام افتاده است
فرهنگ لغت هوشیار
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسن
تصویر پاسن
پاسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسه
تصویر پاسه
((س ِ))
میل کردن به هر چیزی، آزمندی، غم، اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسور
تصویر پاسور
نوعی بازی ورق، چهاربرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راسو
تصویر راسو
موش خرما، حیوانی است پستاندار و گوشت خوار با پوزه باریک و موهای سفید یا زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسخ
تصویر پاسخ
((سُ))
جواب، مقابل سؤال، اطاعت، پذیرفتگی، کیفر، مکافات، عوض، پاداش، تعبیر خواب، گزارش رویا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
((سَ یا سُ))
خمیازه، دهان دره
فرهنگ فارسی معین
آلتی چوبی (مانند بیل) که با آن برف را از پشت بام یا پیاده روها می روبند، ابزاری برای راندن قایق (بدون موتور)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسیو
تصویر پاسیو
((یُ))
حیاط خلوت، نورگیر، بخشی از آپارتمان به صورت باغچه یا گلخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادو
تصویر پادو
گماشته، کسی که پی فرمان ها می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارو
تصویر پارو
((رُ))
پیر زال، زن پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسخ
تصویر پاسخ
اجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
خاسر، زیانمند، اسیر، گرفتار، درگیر، شیفته، عاشق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفاله چای
فرهنگ گویش مازندرانی