جدول جو
جدول جو

معنی پاسیو

پاسیو((یُ))
حیاط خلوت، نورگیر، بخشی از آپارتمان به صورت باغچه یا گلخانه
تصویری از پاسیو
تصویر پاسیو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پاسیو

پاسیو

پاسیو
اسپانیولی باغک، در گاهی مهتابی بوریای فقر در مهتابی ام افتاده است فرشی از خاکستر سنجابی ام افتاده است
فرهنگ لغت هوشیار

پاسین

پاسین
موضعی به قرب شروان، شاه اسماعیل صفوی حملات خود را بر شروان و گرجستان از آنجا آغاز کرد، رجوع به حبیب السیر ج دوم ص 338 شود
لغت نامه دهخدا

پاسیر

پاسیر
شهری به مالزی در ساحل جنوب شرقی جزیره برنئو، دارای 6000تن سکنه و تجارت آن بیشتر عسل اللبنی (میعۀ سائله)، صبر زرد، فلفل، جوز هندی و کافور است، و نام ناحیۀ آن با 40000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پاسی

پاسی
فردریک، برادرزادۀ هی پولیت پاسی از دانشمندان اقتصاد فرانسه، مولد بسال 1822م، 1237/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1912م، 1330/ هجری قمری وی یکی از طرفداران جدّی صلح است
هیپولیت فی لیبر، عالم اقتصادی از مردم فرانسه، یکی از حامیان تجارت آزاد، مولد او بسال 1793م، 1207/ هجری قمری در گارش و وفات در سنۀ 1880م، 1297/ هجری قمری
بلوکی از ساووآی علیا در ناحیۀ بن ویل، دارای 4442 تن سکنه و ایستگاه هواشناسی دارد
بلوکی از ناحیۀ قدیم پاریس که در سال 1860م، 1276/ هجری قمری ضمیمۀ پاریس شد
لغت نامه دهخدا