- پارسنگ
- سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
معنی پارسنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- پارسنگ
- سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، پاهنگ، ورسنگ
- پارسنگ ((سَ))
- سنگ ترازو، پایه ستون، پاسنگ
پارسنگ برداشتن عقل کسی: کنایه از ناقص عقل بودن، دیوانه بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره سنگ
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرسنگ، فرسخ، فرسنگسار
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاهنگ، ورسنگ
پارسنگ برداشتن
پارسنگ برداشتن عقل کسی. خل بودن وی دیوانه گون بودن نقصان عقل داشتن گولی غباوت: عقلش پارسنگ بر میدارد
کنایه از ناقص عقل بودن، دیوانه بودن
خودروگاه
آمفیبول
آلونیت
قدیمی، ماضی
پارسا
سال گذشته
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
پارسنگ پاسنگ پاهنگ
محل توقف اتوموبیلها
تربیت کننده یوز
افسار، رشته، بند
معیار، پار سنگ
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
قپاندار، اسبابی که با آن بار را وزن کنند
بارهنگ
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، ریگستان، زراغنگ، زراغن، زاراغنگ
سال گذشته، سال پیش، در سال گذشته
پاره ای از سنگ، یک تکۀ سنگ، پارسنگ
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان