سنگ و جز آن که در کپۀ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفۀ دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ: بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ. کاتبی. - پارسنگ بردن عقل کسی، در تداول عامیانه، نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت: عقلش پارسنگ میبرد
سنگ و جز آن که در کپۀ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفۀ دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ: بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ. کاتبی. - پارسنگ بردن عقل کسی، در تداول عامیانه، نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت: عقلش پارسنگ میبرد
محرّف ارثنگ. ارژنگ. (برهان) (جهانگیری). نگار خانه مانی. (جهانگیری). و در جهانگیری این بیت شاهد آمده: همی تافت از پرنیان روی خوبش نگاریست گوئی پر ارسنگ مانی. فرخی. و در دیوان چ عبدالرسولی ((ارتنگ)) است
محرّف ارثنگ. ارژنگ. (برهان) (جهانگیری). نگار خانه مانی. (جهانگیری). و در جهانگیری این بیت شاهد آمده: همی تافت از پرنیان روی خوبش نگاریست گوئی پر ارسنگ مانی. فرخی. و در دیوان چ عبدالرسولی ((ارتنگ)) است
آنچه در یک کفۀ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفۀ دیگر. (برهان). آنچه برای تساوی دو کفۀ ترازو نهند در کفۀ سبک. پای سنگ. پارسنگ: عیار حلم گرانش پدید نتوان کرد اگر سپهر ترازو شود زمین پاسنگ. فرخی. خدایگانا گر برکشند حلم ترا سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ. مسعودسعد. وجود خصم چه وزن آورد در آن میزان که بوقبیس ندارد محل پاسنگی. اثیرالدین اخسیکتی. ، پایۀ ستون
آنچه در یک کفۀ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفۀ دیگر. (برهان). آنچه برای تساوی دو کفۀ ترازو نهند در کفۀ سبک. پای سنگ. پارسنگ: عیار حلم گرانش پدید نتوان کرد اگر سپهر ترازو شود زمین پاسنگ. فرخی. خدایگانا گر برکشند حلم ترا سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ. مسعودسعد. وجود خصم چه وزن آورد در آن میزان که بوقبیس ندارد محل پاسنگی. اثیرالدین اخسیکتی. ، پایۀ ستون
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین