جدول جو
جدول جو

معنی پارسنگ - جستجوی لغت در جدول جو

پارسنگ
سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، پاهنگ، ورسنگ
تصویری از پارسنگ
تصویر پارسنگ
فرهنگ فارسی عمید
پارسنگ(سَ)
سنگ و جز آن که در کپۀ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفۀ دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ:
بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک
لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ.
کاتبی.
- پارسنگ بردن عقل کسی، در تداول عامیانه، نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت: عقلش پارسنگ میبرد
لغت نامه دهخدا
پارسنگ
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسنگ((سَ))
سنگ ترازو، پایه ستون، پاسنگ
پارسنگ برداشتن عقل کسی: کنایه از ناقص عقل بودن، دیوانه بودن
تصویری از پارسنگ
تصویر پارسنگ
فرهنگ فارسی معین
پارسنگ
سنگ مقیاس وزنه، سنگ ترازو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارسیس
تصویر پارسیس
(پسرانه)
شکل یونانی پارسی، پارسی، ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارسان
تصویر پارسان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سیرجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاسنگ
تصویر پاسنگ
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاهنگ، ورسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسنگ
تصویر پرسنگ
فرسنگ، فرسخ، فرسنگسار
فرهنگ فارسی عمید
(رِ سَ)
کاردار. کلوخ (؟) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ ارسنگ، از قصبات حوالی بلخ. (حبط ج 2 صص 265-266)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
محرّف ارثنگ. ارژنگ. (برهان) (جهانگیری). نگار خانه مانی. (جهانگیری). و در جهانگیری این بیت شاهد آمده:
همی تافت از پرنیان روی خوبش
نگاریست گوئی پر ارسنگ مانی.
فرخی.
و در دیوان چ عبدالرسولی ((ارتنگ)) است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنچه در یک کفۀ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفۀ دیگر. (برهان). آنچه برای تساوی دو کفۀ ترازو نهند در کفۀ سبک. پای سنگ. پارسنگ:
عیار حلم گرانش پدید نتوان کرد
اگر سپهر ترازو شود زمین پاسنگ.
فرخی.
خدایگانا گر برکشند حلم ترا
سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ.
مسعودسعد.
وجود خصم چه وزن آورد در آن میزان
که بوقبیس ندارد محل پاسنگی.
اثیرالدین اخسیکتی.
، پایۀ ستون
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
مخفف پارسنگ. (مجمعالفرس از شعوری ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پالهنگ
تصویر پالهنگ
افسار، رشته، بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسچی
تصویر پارسچی
تربیت کننده یوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارکینگ
تصویر پارکینگ
محل توقف اتوموبیلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره سنگ
تصویر پاره سنگ
پارسنگ پاسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای سنگ
تصویر پای سنگ
معیار، پار سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسای
تصویر پارسای
پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پار سنگ
تصویر پار سنگ
پاره سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسنگ
تصویر پاسنگ
((سَ))
سنگ ترازو، پایه ستون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسنگ
تصویر پرسنگ
((پَ سَ))
فرسنگ، واحدی برای اندازه گیری مسافت، تقریباً شش کیلومتر، فرسخ، فرزنگ، فرسنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارکینگ
تصویر پارکینگ
خودروگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذرسنگ
تصویر آذرسنگ
آمفیبول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاگسنگ
تصویر زاگسنگ
آلونیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
قدیمی، ماضی
فرهنگ واژه فارسی سره
وزنه و سنگ ترازو
فرهنگ گویش مازندرانی
پارکینگ
دیکشنری اردو به فارسی