جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زاگسنگ

پارسنگ

پارسنگ
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

زارغنگ

زارغنگ
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، ریگِستان، زَراغَنگ، زَراغَن، زاراغَنگ
زارغنگ
فرهنگ فارسی عمید

گاوسنگ

گاوسنگ
گاویزَن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اَندَرزا، جاویزَن، گاودارو، گاوزَهرَه، گاوزَهرَج
گاوسنگ
فرهنگ فارسی عمید

پارسنگ

پارسنگ
سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسَنگ، پاهَنگ، وَرسَنگ
پارسنگ
فرهنگ فارسی عمید

پارسنگ

پارسنگ
سنگ ترازو، پایه ستون، پاسنگ
پارسنگ برداشتن عقل کسی: کنایه از ناقص عقل بودن، دیوانه بودن
پارسنگ
فرهنگ فارسی معین

پارسنگ

پارسنگ
سنگ و جز آن که در کپۀ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفۀ دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ:
بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک
لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ.
کاتبی.
- پارسنگ بردن عقل کسی، در تداول عامیانه، نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت: عقلش پارسنگ میبرد
لغت نامه دهخدا