جدول جو
جدول جو

معنی پارسنگ

پارسنگ((سَ))
سنگ ترازو، پایه ستون، پاسنگ
پارسنگ برداشتن عقل کسی: کنایه از ناقص عقل بودن، دیوانه بودن
تصویری از پارسنگ
تصویر پارسنگ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پارسنگ

پارسنگ

پارسنگ
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پارسنگ

پارسنگ
سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسَنگ، پاهَنگ، وَرسَنگ
پارسنگ
فرهنگ فارسی عمید

پارسنگ

پارسنگ
سنگ و جز آن که در کپۀ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفۀ دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ:
بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک
لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ.
کاتبی.
- پارسنگ بردن عقل کسی، در تداول عامیانه، نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت: عقلش پارسنگ میبرد
لغت نامه دهخدا

غارسنگ

غارسنگ
کاردار. کلوخ (؟) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا

پاسنگ

پاسنگ
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
فرهنگ لغت هوشیار

پرسنگ

پرسنگ
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار