کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود. - ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته. - ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن. - ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن. - ویلان ماندن، سرگردان ماندن. ، بیکار و بیعار
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود. - ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته. - ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن. - ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن. - ویلان ماندن، سرگردان ماندن. ، بیکار و بیعار