- ویلانج
- حلوا شیرینی
معنی ویلانج - جستجوی لغت در جدول جو
- ویلانج ((وَ))
- حلوا، شیرینی
- ویلانج
- نوعی حلوا، شیرینی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
تخریب، خرابی
خرابه
صمغ رایتانج رشینه یونانی تازی و پارسی گشته زمج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی)
پارسی تازی گشته گیلانی گردناک
عناب
جراحت، زخم، ناراحتی
نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، رخبینه، راتینج
خرابی، ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سنجد گرگان، تبرخون
کولنج قولمج بنگرید به قولنج
قولنج بنگرید به قلنج
منسوب به گیلان از مردم گیلان
جراحت زخم ریش
خرابی بایربودن: بسلطانی نشان مهرش اگر آباد خواهی دل که بی والی چوب اشد ملک رود آرد به ویرانی
جای خراب محل ویران مقابل آباد ظبادی: (حافظا، خلد برین خانه موروث من است اندرین منزل ویرانه نشیمن چکنم خ) (حافظ)
تعداد الکترون های یک اتم یا بنیان که می توانند در واکنش های شیمیایی شرکت کنند، ظرفیت
جای خراب و ویران
Demolition, Desolation, Devastation, Dilapidation
demolição, desolação, devastação, dilapidação
demolición, desolación, devastación, dilapidación
zniszczenie, spustoszenie, dewastacja
разрушение , опустошение
знищення , спустошення , руйнування
vernietiging, verwoesting, verval
Abriss, Verwüstung, Verfall
démolition, désolation, dévastation, dilapidation