جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چیلانه

سیلانه

سیلانه
عَنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سِنجِد گُرگان، تَبَرخون
سیلانه
فرهنگ فارسی عمید

چیلانی

چیلانی
منسوب به چیلان، منسوب است به چیلان که چوب سفتی است از درخت عناب که اشتغال به پیشۀ مربوط به این چوب را افاده میکند، (الانساب سمعانی)، رجوع به چیلان شود، چیلانگر، رجوع به چیلانگر شود
لغت نامه دهخدا

سیلانه

سیلانه
عناب و آن میوه ای است مانند سنجد و در دواها بکار برند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شیلانه. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین) ، درخت عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شیلانه

شیلانه
به معنی شیلان است. (از آنندراج) ، مجازاً به معنی طعام نیز آمده. (آنندراج) (انجمن آرا) ، نام میوه ای که آنرا عناب نیز گویند. (آنندراج). عناب. (از فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

لیلانه

لیلانه
دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 11500گزی شمال خاوری سردشت و 3500گزی خاور شوسۀ سردشت به مهاباد. معتدل، کوهستانی و جنگلی. دارای 279تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

گیلانه

گیلانه
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان. واقعدر 32هزارگزی شمال باختری صحنه و 8هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنقر. محلی دامنه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 355 تن است. آب آن از رودخانه ارمنی جان تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون و چغندرقند و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

کیلانه

کیلانه
دهی از دهستان حسن آباد است که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا