جدول جو
جدول جو

معنی ویلان

ویلان
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ویلان

ویلان

ویلان
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
فرهنگ لغت هوشیار

ویلان

ویلان
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

ویلان

ویلان
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن، سرگردان ماندن.
، بیکار و بیعار
لغت نامه دهخدا