معنی وکود - جستجوی لغت در جدول جو

وکود

لغت نامه دهخدا

ودود

(پسرانه)

بسیار مهربان، از نامهای خداوند

فرهنگ نامهای ایرانی

وجود

یافتن، دریافتن، مقابل عدم، هستی، جسم و بدن، کائنات، عالم هستی، شخص، فرد
وجود ذهنی: مقابل وجود عینی، وجود شیء در ذهن

فرهنگ فارسی عمید

وقود

افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اشتعال، اضطرام، شعله زدن، توقّد، التهاب، گر زدن، ضرام

فرهنگ فارسی عمید

ودود

بسیار مهربان، دوستدار

فرهنگ فارسی عمید

رکود

آرام گرفتن، ساکن شدن، برجای بودن، ایستادن مثل ایستادن آب یا باد، بازایستادن

فرهنگ فارسی عمید

ولود

ویژگی زنی که بسیار می زاید، بسیار زاینده

فرهنگ فارسی عمید

ورود

به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن

فرهنگ فارسی عمید

وقود

آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پوک، مرخ، پرهازه، آفروزه، حطب، وقید، پده، آتش افروز، فروزینه، شیاع، پیفه، افروزه، آتش برگ، پد، هود

فرهنگ فارسی عمید

وفود

وافد، وارد شدن، رسیدن، آنان که به جایی پیغام می برند، رسولان

فرهنگ فارسی عمید

ورود

رسیدن در آمد

فرهنگ لغت هوشیار

ولود

زاینده بسیار زای بسیار زاینده (زن یا جانور)

فرهنگ لغت هوشیار

وفود

فرستادگی، پیام آوری، جمع وافد، در آیندگان

فرهنگ لغت هوشیار

ودود

دوست، محبوب، دوستدار، بسیار با محبت

فرهنگ لغت هوشیار

وقود

سوختنی سوختنی سوخت، فروزینه آتشگیر گیرانه آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک وگیاه خشک فروزینه آتشگیر گیرانه. افروخته شدن (آتش)

فرهنگ لغت هوشیار

وجود

هستی، خلاف عدم

فرهنگ لغت هوشیار

کوود

برنگ آبی سیر نیلی جوردی آسمانی

فرهنگ لغت هوشیار

رکود

راست ایستادن ترازو، آرمیدن و بر جای بودن، آسودن، آرام شدن، ایستادن باد یا آب

فرهنگ لغت هوشیار

وحود

وحوده: تنها ماندن، یکتا ماندن

فرهنگ لغت هوشیار

ولود

((وَ))

بسیار زاینده (زن یا جانور)

فرهنگ فارسی معین

وفود

((وُ))

رسالت، پیام آوری، جمع وافد

فرهنگ فارسی معین

وقود

((وَ))

آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک، فروزینه، آتشگیر، گیرانه

فرهنگ فارسی معین

وقود

((وُ))

شعله ور شدن آتش

فرهنگ فارسی معین

وجود

((وُ))

هستی، بدن، جسم

فرهنگ فارسی معین

ودود

((وَ))

بسیار مهربان

فرهنگ فارسی معین

ورود

((وُ))

درآمدن، داخل شدن

فرهنگ فارسی معین

رکود

((رُ))

ساکن شدن، ایستادن، برجای بودن، کساد

فرهنگ فارسی معین

وجود

هستی، فرتاش

فرهنگ واژه فارسی سره

ورود

اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد

فرهنگ واژه فارسی سره

رکود

Stagnation

دیکشنری فارسی به انگلیسی

ورود

Admission, Entrance

دیکشنری فارسی به انگلیسی

وجود

Existence

دیکشنری فارسی به انگلیسی

ورود

admissão, entrada

دیکشنری فارسی به پرتغالی

وجود

existência

دیکشنری فارسی به پرتغالی

رکود

застой

دیکشنری فارسی به روسی

معنی وکود - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما