جدول جو
جدول جو

معنی وشکلیدن - جستجوی لغت در جدول جو

وشکلیدن
(نُ نُ کَ دَ)
مخفف وشکولیدن. جلدی و جلددستی در کارها کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
وشکلیدن
کارهارا چست و چابک انجام دادن
تصویری از وشکلیدن
تصویر وشکلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشولیدن
تصویر بشولیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکولیدن
تصویر بشکولیدن
چابکی کردن، چالاکی کردن، حریص بودن در کارها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
بازکشیدن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهلیدن
تصویر واهلیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکفیدن
تصویر واکفیدن
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورکشیدن
تصویر ورکشیدن
برکشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشکلیدن
تصویر پشکلیدن
خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، بشکلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکولیدن
تصویر وشکولیدن
جست و خیز کردن، چابکی کردن در کار، چالاکی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکلیدن
تصویر بشکلیدن
خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، پشکلیدن برای مثال یاسمن لعل پوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیل گوش نقطه زد و بشکلید (کسائی - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وژولیدن
تصویر وژولیدن
پژولیدن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشولیدن
تصویر پشولیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رَ / رُو دَ)
بناخن و سرانگشت رخنه کردن. (برهان قاطع در لفظ پشکلید). رجوع به بشکلیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
پشکلیدن. رخنه کردن. به انگشت و ناخن و یا بسر کارد یا تیر. یا رخنه شدن بسوزن و خار و مانند آن باشد، چنانکه اگر جامۀ کسی بخار درآویزد و پاره شود گویند بشکلید. (برهان) (از رشیدی) (از جهانگیری). و شکافتن و دریدن. (ناظم الاطباء). رخنه درافکندن. (شرفنامۀ منیری). مؤلف انجمن آرا پس از نقل متن برهان آرد: و مقلوب بگسلیدن بنظر می آید. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رخنه کردن یا شدن با ناخن یا سر کارد و تیر و غیر آنها. (فرهنگ نظام) نشان و رخنه درافکندن بسر ناخن و انگشت. (از صحاح الفرس). بسر انگشت یا ناخن درافکندن. (مؤید الفضلاء). نشان و رخنۀ سر انگشت ناخن و انگشته درافکندن. (لغت فرس اسدی). رخنه درانداختن و نشان کردن بسر انگشت یا ناخن. (از معیار جمالی). رخنه و نشان بسر ناخن یا انگشت کردن. (سروری). به انگشت و ناخن رخنه و نشان کردن. (انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 201، 207 و پشکلیدن شود:
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
برزنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسایی (از لغت فرس اسدی).
خسرو رستم جدال زبدۀ محمودشاه
آنکه به پیکان تیر روی قمر بشکلید.
شمس فخری.
، شکارگاه. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج) ، شکار. (برهان). صید و شکار. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
وشکلیدن. مصدر وشکول است به معنی جلد و چابک و هوشیار و قوی شدن. (انجمن آرا). جلدی نمودن در کار. جلدی و چستی و چابکی کردن در کارها. (برهان). به جلدی و تندی و چابکی و هوشیاری و زرنگی و نیکویی کاری را کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به وشکول و وشکلیدن و وشکردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ کُ دَ / دِ)
وشکرده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به وشکرده شود
لغت نامه دهخدا
(نَجْ وا کَ دَ)
کاری را به جلدی و چابکی کردن و زود ساختن. تیزدستی و چابکی کردن در کاری. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وشکلیدن و وشکردیدن و وشکردن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَذْ ذی شُ دَ)
بشکلیدن. شکافتن. دریدن. چاک کردن. (ناظم الاطباء). بناخن نشان درافکندن. رخنه بسر ناخن و انگشت اندرافکندن. (یادداشت مؤلف) :
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسایی (از لغت اسدی).
رجوع به بشکلیدن شود، چاک شدن، آشفتن. اضطراب کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشکریدن
تصویر بشکریدن
شکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکولیدن
تصویر شکولیدن
پریشان ساختن و پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکالیدن
تصویر شکالیدن
اندیشیدن، خیال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشولیدن
تصویر پشولیدن
بر هم زدن پاشیدن بشولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکولیدن
تصویر بشکولیدن
حریص بودن در کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشولیدن
تصویر بشولیدن
دیدن ودانستن، نگریستن، بشوریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسکلیدن
تصویر بسکلیدن
در آغوش گرفتن غلغلیج کردن نوازش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکریدن
تصویر وشکریدن
کارهارا چست و چابک انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکولیدن
تصویر وشکولیدن
و شکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکلیدن
تصویر پشکلیدن
بناخن و سر انگشت رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکلیدن
تصویر بشکلیدن
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلیدن
تصویر شکلیدن
شکافتن و دریدن و چاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکولیدن
تصویر وشکولیدن
((وَ دَ))
وشکریدن، کاری را به چالاکی و چابکی انجام دادن، وشکردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشکلیدن
تصویر پشکلیدن
((پِ کِ دَ))
خراشیدن، رخنه کردن، با ناخن یا چیز تیزی چیزی را خراشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشکلیدن
تصویر بشکلیدن
((بِ کَ دَ))
خراشیدن، سوراخ کردن، محاصره کردن، گستردن، پهن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
جلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره