جدول جو
جدول جو

معنی پشکلیدن

پشکلیدن((پِ کِ دَ))
خراشیدن، رخنه کردن، با ناخن یا چیز تیزی چیزی را خراشیدن
تصویری از پشکلیدن
تصویر پشکلیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پشکلیدن

پشکلیدن

پشکلیدن
خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، بِشکَلیدَن
پشکلیدن
فرهنگ فارسی عمید

پشکلیدن

پشکلیدن
بناخن و سرانگشت رخنه کردن. (برهان قاطع در لفظ پشکلید). رجوع به بشکلیدن شود
لغت نامه دهخدا

بشکلیدن

بشکلیدن
خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، پِشکِلیدَن برای مِثال یاسمن لعل پوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیل گوش نقطه زد و بشکلید (کسائی - ۳۳)
بشکلیدن
فرهنگ فارسی عمید

پشولیدن

پشولیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پَریشیدَن، پَژولیدَن، بَرهَم خوردن
پشولیدن
فرهنگ فارسی عمید

بشکلیدن

بشکلیدن
خراشیدن، سوراخ کردن، محاصره کردن، گستردن، پهن کردن
بشکلیدن
فرهنگ فارسی معین