جدول جو
جدول جو

معنی وش - جستجوی لغت در جدول جو

وش(دخترانه)
خواستن (نگارش کردی: وهش)
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ نامهای ایرانی
وش
خوش
سره و انتخاب کرده شده
غوزۀ پنبه، پنبه، پنبه دانه که در غوزه قرار دارد
ریشۀ دستار
نوعی بافتۀ ابریشمی
مثل، مانند
پسوند متصل به واژه به معنای شبیه مثلاً پریوش، مهوش، شاه وش، رستم وش، عیاروش، تلخ وش
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ فارسی عمید
وش
پسوند شباهت، ماه وش، پریوش، پسوند رنگ، سیاه وش
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ فارسی معین
وش((وَ))
پنبه پاک نکرده، پارچه و بافته ای ابریشمی
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ فارسی معین
وش
شمله دستار و علاقه مندیل و مانند آن
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ فارسی معین
وش
خوش، زیبا، سره، بی غش
تصویری از وش
تصویر وش
فرهنگ فارسی معین
وش
خیره شدن به چیزی، مبهوت شدن، بز نری که برای جفت گیری پرورش داده شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشن
تصویر وشن
(دخترانه)
خوب است (نگارش کردی: وهشهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشان
تصویر وشان
(دخترانه)
، افشان، کاشتن، تکان شدید (نگارش کردی: وهشان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشمگیر
تصویر وشمگیر
(پسرانه)
شکارچی بلدرچین، صیدکننده بلدرچین (نام دیلمی)، نام پسر زیار از امرای آل زیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشکردن
تصویر وشکردن
چالاکی کردن، زود به هم گشتن و کاری را به چابکی انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشیج
تصویر وشیج
درختی با شاخه های راست و محکم که از آن نیزه درست می کردند، لیمودارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکدانه
تصویر وشکدانه
دانۀ خشک خوردنی که از درخت به دست می آید مثل فندق و پسته، دانۀ خشک، بنه، حبهالخضرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشنگ
تصویر وشنگ
میله یا آلتی که حلاج با آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشانی
تصویر وشانی
زر غیرخالص که از آن در خراسان سکه می زده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشاح
تصویر وشاح
حمایل، پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشی
تصویر وشی
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشق
تصویر وشق
پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه، رودک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشن
تصویر وشن
آلوده، آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشک
تصویر وشک
صمغ، شیرۀ خشک شدۀ درخت، صمغی تلخ مزه شبیه کندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکولیدن
تصویر وشکولیدن
جست و خیز کردن، چابکی کردن در کار، چالاکی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشات
تصویر وشات
واشی ها، سخن چین ها، نمام ها، جمع واژۀ واشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشگون
تصویر وشگون
عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشاق
تصویر وشاق
غلام نوجوان، هر یک از خدمۀ پادشاه یا بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشاد
تصویر وشاد
گشاد، گشاده میان، بدون سدره و کستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشتن
تصویر وشتن
چرخیدن، دور زدن، گردیدن، رقصیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکول
تصویر وشکول
چابک و چالاک، کاری، حریص در کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
سخن چینی کردن، نمامی، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکولی
تصویر وشکولی
چستی، چالاکی، چابکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشیگ
تصویر وشیگ
لیمودارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن: (تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی) (مرزبان پارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشیج
تصویر وشیج
پارسی تازی گشته وشیگ لیمو دارو درخت نیزه، خویشاوندی لیمودارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشناد
تصویر وشناد
زیاد
فرهنگ واژه فارسی سره