وشات وشات وشاه. جَمعِ واژۀ واشی. (منتهی الارب). سخن چینان. غمازان. (غیاث اللغات). دروغ گویندگان. (غیاث اللغات) : نشف کرده ستت خیال آن وشات شبنمی که داری از نهرالحیات. مولوی. چون مبدل میکند او سیئات عین طاعت میکند رغم وشات. مولوی لغت نامه دهخدا
ولات ولات والی ها، استاندارها، فرمانرواها، حاکم ها، صاحبان امر و اختیار، جمعِ واژۀ والی فرهنگ فارسی عمید