جدول جو
جدول جو

معنی ورموت - جستجوی لغت در جدول جو

ورموت
نوعی شراب سفید آمیخته با مواد خوش بو و مقوی
تصویری از ورموت
تصویر ورموت
فرهنگ فارسی عمید
ورموت(وِ)
نوعی از شراب. (یادداشت مؤلف). شراب سفید که در آن مواد عطرآگین می آمیزند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ورموت
خاراگوشی گونه ای می سپید خوشبوی شراب سفید که در آن مواد عطر آگین می آمیزند
فرهنگ لغت هوشیار
ورموت((وِ))
شراب سفید که در آن مواد عطرآگین می آمیزند
تصویری از ورموت
تصویر ورموت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم، غضب
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
غرمود. غورمود. در اصطلاح گاریچیان غذا و خوراک اسبان: غرموت دادن
لغت نامه دهخدا
(وُ)
خشم. (اوبهی) (حاشیۀ اسدی) (فرهنگ فارسی معین). غضب. (فرهنگ فارسی معین).
- وروت کردن، خشم کردن. غضب کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن.
بارانی (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قورموت
تصویر قورموت
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو و اسپست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
((غُ))
غرمود. قرموت، غذا و خوراک اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرموت
تصویر قرموت
((قُ))
مخلوطی از کاه و جو و یونجه که به اسب دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروت
تصویر وروت
((وُ))
خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
خارپشت
فرهنگ گویش مازندرانی