معنی غرموت - فرهنگ فارسی معین
معنی غرموت
- غرموت((غُ))
- غرمود. قرموت، غذا و خوراک اسب
تصویر غرموت
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غرموت
غرموت
- غرموت
- غُرمود. غورمود. در اصطلاح گاریچیان غذا و خوراک اسبان: غرموت دادن
لغت نامه دهخدا
قرموت
- قرموت
- ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
ورموت
- ورموت
- خاراگوشی گونه ای می سپید خوشبوی شراب سفید که در آن مواد عطر آگین می آمیزند
فرهنگ لغت هوشیار