- ورسنگ
- پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، پاهنگ
معنی ورسنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- ورسنگ
- عجیب و غریب
- ورسنگ ((وَ سَ))
- پاسنگ ترازو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سنگ بزرگ نتراشیده و ناهموار
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
فرسنگ، فرسخ، فرسنگسار
سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، به ویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است، کنایه از مانع
مقیاس، مسافت قریب 6 کیلومتر
فرسخ، فرسنگسار
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، مرجو، مرجمک، بنوسرخ
لیمودارو
((~. سَ))
فرهنگ فارسی معین
آخوری که در آن کاه و علف نباشد، سنگاب، آبشخور ساخته شده از سنگ برای چهارپایان اهلی