جدول جو
جدول جو

معنی ورزو - جستجوی لغت در جدول جو

ورزو
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزا، برزگاو، برزه گاو
تصویری از ورزو
تصویر ورزو
فرهنگ فارسی عمید
ورزو
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورزا
تصویر ورزا
(پسرانه)
نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزه
تصویر ورزه
مهارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
(دخترانه)
امید، کام، مراد، معشوق، امید میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
شهوت، اشتها، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزه
تصویر ورزه
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، انیسه، وراغ، برزین، تش، اخگر، آذر، مخ
شعلۀ آتش
گرمی آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، برزگاو، برزه گاو، نر (گاو) مثلاً گاو ورزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزش
تصویر ورزش
کار پیاپی، پیاپی کردن کاری برای تمرین و عادت، حرکت دادن پیاپی اعضای بدن برای تقویت اعصاب و عضلات، هر گونه عمل و حرکتی که برای تقویت اعضا و به منظور حفظ تندرستی به تنهایی یا دسته جمعی انجام داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشو
تصویر ورشو
آلیاژی مرکب از ۵۵ درصد مس، ۲۵ درصد روی و ۲۰ درصد نیکل، شبیه نقره، براق و فاسدنشدنی که برای ساختن سماور، قاشق، چنگال و ادوات دیگر به کار می رود، نقرۀ آلمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
زراعت کننده کشاورز، کارگر مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
پوشاک کوچک، گلیم کوچک کارکردن، ممارست، حصول، کوشش، زراعت، صنت حرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
شعله آتش
فرهنگ لغت هوشیار
اجرای مرتب تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی، اکتساب، تحصیل، حاصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از نام ورشو پایتخت لهستان که این همبسته مس و روی و مسدیو (نیکل) در آنشهر از سوی کارخانه نور بلین فراهم می آمده آلیاژی ازنیکل 20 و روی 35 ومس 45 که بخوبی ذوب وبه آسانی قالب گیری میشود از این جهت ساختن اسبابهای مختلف از آن آسان است و چون سفیدرنگ و محکم و فساد ناپذیر است از آن جهت ساختن قاشق و چنگال و مقاومت های الکتریکی استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
((رِ))
خواهش، کام، امید، چشمداشت، شوق، اشتیاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
((مَ))
زمینی است که برای زراعت آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورشو
تصویر ورشو
((وَ))
فلزی است محکم ترکیب شده از مس و روی و نیکل، پایتخت لهستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
((وَ))
برزگر، کشاورز، کارگر، مزدور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزه
تصویر ورزه
((وَ زَ))
کار کردن، مهارت، حصول، کوشش، زراعت، صنعت، حرفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
((وَ رَ))
آتش، نار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزش
تصویر ورزش
((وَ زِ))
تمرین، کار پیاپی و مرتب، انجام حرکات بدنی خاص برای تقویت عضلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
((وَ))
گاو نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
امید، چشمداشت
آرمان، خواهش، درخواست، کام، هوس، اشتها، تمایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
Longing, Yearning, Aspiration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
стремление , тоска , тоскующий
دیکشنری فارسی به روسی
Bestreben, Sehnsucht
دیکشنری فارسی به آلمانی
прагнення , туга
دیکشنری فارسی به اوکراینی