معنی ورزم ورزم آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، انیسه، وراغ، برزین، تش، اخگر، آذر، مخشعلۀ آتشگرمی آتش تصویر ورزم فرهنگ فارسی عمید
ورزم ورزم آتش باشد که به زبان عربی نار گویند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) : تیر پرتاب تو در دیدۀ بدخواه تو باد تا بود راستی تیر کج از تاب ورزم. سوزنی (از انجمن آرا) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
ورزی ورزی کشاورز، کشتکار، دهقانبَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان فرهنگ فارسی عمید