معنی ورزه - فرهنگ فارسی معین
معنی ورزه
- ورزه((وَ زَ))
- کار کردن، مهارت، حصول، کوشش، زراعت، صنعت، حرفه
تصویر ورزه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ورزه
ورزه
- ورزه
- کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
فرهنگ فارسی عمید
ورزه
- ورزه
- پوشاک کوچک، گلیم کوچک کارکردن، ممارست، حصول، کوشش، زراعت، صنت حرفه
فرهنگ لغت هوشیار
آرزه
- آرزه
- خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل
فرهنگ لغت هوشیار
روزه
- روزه
- خودداری از خوردن و آشامیدن که مدت شرعی آن از طلوع صبح تا غروب آفتاب است
فرهنگ لغت هوشیار