جدول جو
جدول جو

معنی وجوهان - جستجوی لغت در جدول جو

وجوهان
(وُ)
جمع واژۀ وجوه و وجه به معنی مهتران و اعیان: سعد بن وقاص را... با اشراف و مبارزان و وجوهان عرب سوی کارزار عجم فرستاد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آجودان
تصویر آجودان
افسری که در خدمت افسر بالاتر از خود، مامور اجرای دستورهای او است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
پژوهنده، در حال پژوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
گروه ها، در امور نظامی یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا۱۷۰ نفر، جمع واژۀ گروه
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
جمع واژۀ وجوه. در تداول آنچه از مال زکوه و خمس و رد مظالم به مجتهدین خاصه با علم آنان برند و او آن را به مستحقین قسمت کند و آن را وجوهات بریه نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجوفان
تصویر اجوفان
شکم و زیر شکم کاواکان
فرهنگ لغت هوشیار
پولها، جمع وجوه، جمع در جمع وجه، آنچه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده میشود، شهر واها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجودان
تصویر آجودان
صاحب منصبی معلوم در نظام - استوار دوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
آشکارا، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
جویان در حال پژوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وجود. یا وجودات امکانی (امکاینه)، ممکنات است. یا وجود خاصه. موجودات ممکنه اند که هریک درحد وجودی خود دارای خواص و آثار مخصوص اند حقایق عالم همه وجودات خاصه اند و ذات احدیت وجود مطلق است و بالاخره وجودات خاصه عبارت از وجودات مضافه اند که از جهت انتساب بوجود عام قیومی نمودشده اند. یا وجودات فاقر الذات. موجودات ممکنه. یاوجودات مضافه. وجودات خاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجودان
تصویر آجودان
افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد، آژان، مأمور پلیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
((گُ))
جمع گروه، گروه ها، دسته ها، در اصطلاح ارتش یک دسته سرباز از 140 تا 170 نفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجودان
تصویر اجودان
آجودان، افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد، آژان، مأمور پلیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجوهات
تصویر وجوهات
((وُ))
جمع وجوه، پول ها، آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Adolescent, Juvenile, Teenager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescent, juvénile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
청소년 , 젊은 , 십대
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
ergen, genç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
remaja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
কিশোর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
किशोर , किशोर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, giovanile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
tiener, jeugdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Jugendlicher, jugendlich, Teenager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
підліток , юний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
подросток , юношеский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
nastolatek, młodzieńczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
kijana
دیکشنری فارسی به سواحیلی