جدول جو
جدول جو

معنی وثیق - جستجوی لغت در جدول جو

وثیق
محکم، استوار
تصویری از وثیق
تصویر وثیق
فرهنگ فارسی عمید
وثیق
(وَ)
استوار. (منتهی الارب) (آنندراج). استوار و محکم. (ناظم الاطباء). ج، وثاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق.
مولوی.
- ثوب وثیق،جامۀ نیک بافته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
وثیق
استوار محکم استوار
تصویری از وثیق
تصویر وثیق
فرهنگ لغت هوشیار
وثیق
((وَ))
محکم، استوار
تصویری از وثیق
تصویر وثیق
فرهنگ فارسی معین
وثیق
استوار، محکم، استوار، مستند، مطمئن، موثق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وثوق
تصویر وثوق
(پسرانه)
اعتماد، اطمینان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وثاق
تصویر وثاق
اتاق، خانه، برای مثال دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق (انوری - ۲۶۹)، خیمه، سراپرده، مسکن، منزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توثیق
تصویر توثیق
محکم کردن، استوار کردن، ثقه معرفی کردن، کسی را ثقه دانستن و به او اعتماد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثایق
تصویر وثایق
وثیقه ها، عهدها، پیمان ها، مالهایی که در برابر دریافت وام نزد وام دهنده می گذارند، جمع واژۀ وثیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثوق
تصویر وثوق
اعتماد، اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
مالی که متهم برای آزادی خود نزد دادگاه به رهن می گذارد، عهد، پیمان، مالی که در برابر دریافت وام نزد وام دهنده می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثقی
تصویر وثقی
محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثیر
تصویر وثیر
لین، نرم، بالشچه، پارچه ای که در آن جامه می پیچند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
فرس ودیق، اسب مادۀ آزمند نر. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیان آزمند گشن. (ناظم الاطباء).
- اتان ودیق،ماده خر آزمند گشن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محکم و استوار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، معتمد داشتن و ثقه گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ثقه خواندن. ثقه گفتن. ثقه شمردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آکنده گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه گوشتش بهم آمده
لغت نامه دهخدا
تصویری از توثیق
تصویر توثیق
استوار و محکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثایق
تصویر وثایق
جمع وثیقه: (دبیری صناعتی است... منتفع در مخاطباتی که در میان مردم است بر سبیل محاورت و مشاورت و مخاصمت... در مدح و ذم... و بزرگ گردانیدن اعمال و خرد گردانیدن اشغال و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق (وثایق) و اذکار سوابق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
عهد نامه، گروگان، گرو، نامه خرید و فروخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفیق
تصویر وفیق
همدل همراه سازگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وریق
تصویر وریق
از ریشه پارسی پربرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثاق
تصویر وثاق
بند و قید، گرفتاری خانه، حجره و سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیق
تصویر وسیق
راندن، باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثوق
تصویر وثوق
اعتماد
فرهنگ لغت هوشیار
پا سپرده پا خورده، نمد زین، لایی جامه نرم لین. یا فراش (فرش) وثیر. بستر نرم، جامه ای که بر بالای جامه ها پوشند، پارچه ای که در آن جامه پیچند، باشچه مانندی که پیش زین باشد، پوست جانور درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیقت
تصویر وثیقت
آنچه عهد و پیمان را استوار سازد: (زاغ گفت: آن وثیقت را رخصتی توان اندیشید و شیر را از عهده آن بیرون توان آورد)، جمع وثائق (وثایق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توثیق
تصویر توثیق
((تُ))
اطمینان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
((وَ قَ))
مؤنث وثیق، عهدنامه، گرویی، جمع وثائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثیر
تصویر وثیر
((وَ))
نرم، لین، فراش، فراش، بستر نرم، جامه ای که بر بالای جامه ها پوشند، پارچه ای که در آن جامه پیچند، باشچه مانندی که پیش زین باشد، پوست جانور درنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثوق
تصویر وثوق
((وُ))
اطمینان داشتن به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثقی
تصویر وثقی
((وُ ثْ قا))
مؤنث اوثق، محکم تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثاق
تصویر وثاق
((وِ یا وُ))
خانه، اطاق، حرم سرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
پشتوانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تضمین، رهن، رهینه، ضمانت، گروی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتباربخشی، اعتبار سنجی، تأیید، تصویب، تأییدیّه
دیکشنری اردو به فارسی