مؤنث اوثق. محکم و استوار. (منتهی الارب). بسیاراستوار و محکم. (ناظم الاطباء). رجوع به اوثق شود. - عروهالوثقی، عروۀ وثقی. ریسمان محکم و استوار: فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باﷲ فقداستمسک بالعروه الوثقی. (قرآن 256/2). همیشه پادشاه که به کام نیکخواه است به حبل تقوی یقین و عروۀ وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. (سندبادنامه)
از ترکی تاژیا غلامی که باغلامان دیگر در حجره هایی متصل بسرای سلطنتی منزل داشت و آنان را (وثاقیان) مینامیدند (غزنویان) : (و سلطان باوی (حاجب) (علی قریب) خالی کرد چنانکه آنجا منکیتراک حاجب بود و بوسهل زوزنی و طاهر دبیر و عراقی دبیر ایستاده و بدر حاجب سرای ایستاده و سلاح دارا گرد تخت و غلامی صد وثاقیان)