- وارفته
- سست و بی حال، جدا شده و متلاشی، تنبل، شل
معنی وارفته - جستجوی لغت در جدول جو
- وارفته ((رَ ت ِ))
- از هم پاشیده، تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه تعلقات دنیوی ندارد، آزاده، آزاد، رهاشده
نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
مجددا رفته، باز گشته، رفته، برطرف شده، مضمحل شده متلاشی گردیده له شده، از هم باز شده، گداخته مذاب، سست شده بیحال گشته شل و ول، متحیر متعجب
بازگفته مکرر، بیان کرده اظهار شده
مجددا رفتن: (گفت برخیزم همانجا واروم کافر ار گشتم دگر ره بگروم) (مثنوی)، بازگشتن برگشتن: (آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واردم گویی که ای ابله بیا) (دیوان کبیر)، رفتن: (تدجی وارفتن بهر طرف)، برطرف شدن: (ابلنقع الکرب وارفت اندوه)، مضمحل شن متلاشی شدن له شدن، جدا شدن اجزای چیزی از یکدیگر از هم باز شدن: (کوفته هاوارفته)، گداختن ذوب شدن: (مثل یخ وارفت)، سست شدن بیحال گشتن، بر اثر امری نامنتظر دچار حیرت شدن هاج و واج ماندن: (وقتی که به پسرک گفتم در امتحان رد شده ای وا رفت)
آزاده، آزاد شده، فارغ البال
فرانسوی جور، گوناگونی، جور نما نمایش رنگارنگ گوناگونی تنوع. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، نمایشی متنوع و دارای بخشهای مجزا مانند: ساز و آواز کنسرت رقص و تاتر
ارث، ارثیه
خلاف، معکوس، برعکس
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن
بازگشته، برگشته
منفعل شدن از کرده یا گفته خود. پس ازآنکه طرف دلیلی آشکارا آودر مجاب شدن مغلوب گریدن، (قمار) ورق خود را که بنظر برنده نیست بعلامت عدم شرکت در بازی بزمین انداختن
بوبرداشته، بدبو، گندیده
بازرستن، بازرهیدن، رها شدن
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه می زنند
ویژگی آنچه مربوط و متعلق به چیز دیگر است، مرتبط، خویش، نزدیک، فامیل، نیازمند، بسته مثلاً زندگی او وابسته به آن قرص بود
جاروب کردن باز روفتن
شیدا و دیوانه مزاج، پریشان، آشفته
نرشته نریسیده مقابل رشته
درست و بی رخنه
نجات نیافته رها نشده مقابل رسته. نروییده نمو ناکرده مقابل رسته
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
نخوابیده بیدار مانده، بیداردل هوشیار، جمع ناخفتگان: همان چون سر آری بسوی نشیب ز نا خفتگان بر تو آید نهیب. (شا)
گفته نشده اظهارنشده: (چنین گفتندکه سخن ناگفته بدان مخدره ناسفته ماند... {مقابل گفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
بچنگ نیفتاده، بدام نیفتاده، آزاد