معنی وارفته
- وارفته
- سست و بی حال، جدا شده و متلاشی، تنبل، شل
واژههای مرتبط با وارفته
وارفته
- وارفته
- از هم پاشیده، تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده
وارفته
- وارفته
- مضمحل، متلاشی شده. (ناظم الاطباء) ، در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن: خاله وارفته. (از یادداشتهای مؤلف). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود، گداخته. (ناظم الاطباء)
وارفته
- وارفته
- بی حال، سست، شل، حیرتزده، متعجب، هاج وواج، له، متلاشی
وارسته
- وارسته
- آنکه تعلقات دنیوی ندارد، آزاده، آزاد، رهاشده
واریته
- واریته
- نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
نارفته
- نارفته
- آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
وا رفته
- وا رفته
- مجددا رفته، باز گشته، رفته، برطرف شده، مضمحل شده متلاشی گردیده له شده، از هم باز شده، گداخته مذاب، سست شده بیحال گشته شل و ول، متحیر متعجب
واگفته
- واگفته
- بازگفته مکرر، بیان کرده اظهار شده
وارفتن
- وارفتن
- مجددا رفتن: (گفت برخیزم همانجا واروم کافر ار گشتم دگر ره بگروم) (مثنوی)، بازگشتن برگشتن: (آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واردم گویی که ای ابله بیا) (دیوان کبیر)، رفتن: (تدجی وارفتن بهر طرف)، برطرف شدن: (ابلنقع الکرب وارفت اندوه)، مضمحل شن متلاشی شدن له شدن، جدا شدن اجزای چیزی از یکدیگر از هم باز شدن: (کوفته هاوارفته)، گداختن ذوب شدن: (مثل یخ وارفت)، سست شدن بیحال گشتن، بر اثر امری نامنتظر دچار حیرت شدن هاج و واج ماندن: (وقتی که به پسرک گفتم در امتحان رد شده ای وا رفت)
