معنی بوگرفته - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بوگرفته
برگرفته
- برگرفته
- برداشته شده، نواخته، پرورده، برای مِثال چون قطره بر گرفتۀ خود را جهان سلیم / بر آسمان رساند و از کف رها کند (سلیم - لغتنامه - برگرفته)، بالابرده شده
فرهنگ فارسی عمید
برگرفته
- برگرفته
- برداشته شده. مأخوذ، خمیدگی: عطف، برگشتگی دم تیغ. برگشتگی دم شمشیرو بیل و غیره. شَتَر، برگشتگی بام چشم. قَلب، برگشتگی لب. کَشَف، برگشتگی مویهای پیشانی چندان که به دایره ماند. مَعَص، برگشتگی پی پای. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خوگرفته
- خوگرفته
- عادت شده. معتاد. آموخته شده. اعتیاد پیدا کرده. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) ، مأنوس. الفت گرفته. انس یافته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نوگرفته
- نوگرفته
- نوگرفت. رجوع به نوگرفت شود، تازه گرفته. نهال و قلمه ای که تازه غرس کرده اند و گرفته است یعنی جوانه زده است و نخشکیده است
لغت نامه دهخدا