جدول جو
جدول جو

معنی وارفته

وارفته((رَ ت ِ))
از هم پاشیده، تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده
تصویری از وارفته
تصویر وارفته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وارفته

وارفته

وارفته
مضمحل، متلاشی شده. (ناظم الاطباء) ، در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن: خاله وارفته. (از یادداشتهای مؤلف). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود، گداخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

واریته

واریته
نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
واریته
فرهنگ فارسی عمید

وا رفته

وا رفته
مجددا رفته، باز گشته، رفته، برطرف شده، مضمحل شده متلاشی گردیده له شده، از هم باز شده، گداخته مذاب، سست شده بیحال گشته شل و ول، متحیر متعجب
فرهنگ لغت هوشیار

وارفتن

وارفتن
مجددا رفتن: (گفت برخیزم همانجا واروم کافر ار گشتم دگر ره بگروم) (مثنوی)، بازگشتن برگشتن: (آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واردم گویی که ای ابله بیا) (دیوان کبیر)، رفتن: (تدجی وارفتن بهر طرف)، برطرف شدن: (ابلنقع الکرب وارفت اندوه)، مضمحل شن متلاشی شدن له شدن، جدا شدن اجزای چیزی از یکدیگر از هم باز شدن: (کوفته هاوارفته)، گداختن ذوب شدن: (مثل یخ وارفت)، سست شدن بیحال گشتن، بر اثر امری نامنتظر دچار حیرت شدن هاج و واج ماندن: (وقتی که به پسرک گفتم در امتحان رد شده ای وا رفت)
وارفتن
فرهنگ لغت هوشیار