دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که 200 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه مرک و محصول عمده اش غله، حبوب، چغندرقند و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به هله شی شود
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که 200 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه مرک و محصول عمده اش غله، حبوب، چغندرقند و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به هله شی شود
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که 562 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و سردرختی است. شامل دو قسمت همای بالا و همای پائین است. همای بالا 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که 562 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و سردرختی است. شامل دو قسمت همای بالا و همای پائین است. همای بالا 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام قیصر روم که زن بهرام گور بوده است. (برهان) : از فرنگیس و کتایون و همای باستان را نام و آوا دیده ام. خاقانی. دختر قیصر همایون رای هم همایون وهم به نام همای. نظامی نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعۀ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان) : که هرکز میانه نهد پیش، پای مر او را دهم دختر خود همای. فردوسی نام موبد بهرام گور. (یادداشت مؤلف) (فهرست ولف) : ز ایران بیامد خجسته همای خود و نامداران پاکیزه رای. فردوسی نام پادشاه زاده ای که به همایون عاشق بود، و قصۀ همای و همایون مشهور است. (برهان). رجوع به منظومۀ همای و همایون اثر خواجوی کرمانی شود
نام قیصر روم که زن بهرام گور بوده است. (برهان) : از فرنگیس و کتایون و همای باستان را نام و آوا دیده ام. خاقانی. دختر قیصر همایون رای هم همایون وهم به نام همای. نظامی نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعۀ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان) : که هرکز میانه نهد پیش، پای مر او را دهم دختر خود همای. فردوسی نام موبد بهرام گور. (یادداشت مؤلف) (فهرست ولف) : ز ایران بیامد خجسته همای خود و نامداران پاکیزه رای. فردوسی نام پادشاه زاده ای که به همایون عاشق بود، و قصۀ همای و همایون مشهور است. (برهان). رجوع به منظومۀ همای و همایون اثر خواجوی کرمانی شود
وادیی است در راه مکه. (منتهی الارب). زمین فرازی است که نباتات بسیار در آن روید و در راه شام به مدینه و به مکه قرار دارد. زمین مسطح است. (معجم البلدان) کریوه ای است در راه مکه در نزدیکی حجفه. از دریا پیداست. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
وادیی است در راه مکه. (منتهی الارب). زمین فرازی است که نباتات بسیار در آن روید و در راه شام به مدینه و به مکه قرار دارد. زمین مسطح است. (معجم البلدان) کریوه ای است در راه مکه در نزدیکی حجفه. از دریا پیداست. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند، عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر، تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلمت فلاناً فامطر و استطمر، خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد) ، باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی را باران دیده یافتن. (از اقرب الموارد)
دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند، عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر، تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلمت فلاناً فامطر و استطمر، خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد) ، باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی را باران دیده یافتن. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان میانرود بخش نور شهرستان آمل واقع در 13هزارگزی غرب آمل و متصل به جلیکان. دشتی است معتدل و مرطوب مالاریایی. دارای 75 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شودو محصول عمده آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان میانرود بخش نور شهرستان آمل واقع در 13هزارگزی غرب آمل و متصل به جلیکان. دشتی است معتدل و مرطوب مالاریایی. دارای 75 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شودو محصول عمده آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
رفتن توش (تبش) شراب و آنچه بدان ماند در اندامها. (تاج المصادر بیهقی). برفتن تپش شراب و مانند آن در اندامها، یقال: تمشت فیه حمیاالکأس، ای ذهبت و جرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رفتن توش (تبش) شراب و آنچه بدان ماند در اندامها. (تاج المصادر بیهقی). برفتن تپش شراب و مانند آن در اندامها، یقال: تمشت فیه حمیاالکأس، ای ذهبت و جرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایۀ او روند. (صحاح الفرس). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (برهان). هما: به هامون کشیدند پرده سرای درفشی کجا پیکرش بد همای. فردوسی. همای سپهری بگسترد پر همی بر سرش داشت سایه ز فر. فردوسی. بپوشید رخشنده رومی قبای به تاج اندر آویخت پرّ همای. فردوسی. تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین پند. فرخی. گوید ای بارخدای ملکان ای همایون تر از بال همای. فرخی. بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پرّ طوطی، روی چون پرّ همای. منوچهری. ملکا در ملکی فرّ همای است تو را تا به جای است جهان ملک به جای است تو را. منوچهری. خود راهمای دولت خوانند و غافلند کالاّ غراب ریمن و جغد دمن نیند. خاقانی. فرشته شو، ار نه پری باش باری که همکاسه الاّ همایی نیابی. خاقانی. همای عدل تو چون پرّو بال باز کند تذرو دانه برون آرد از جلاجل باز. سوزنی. کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فرّ همای. نظامی. این کعبه را به جای کبوتر همای بخت کاندر حرم مجاورت این دیار کرد. نظامی. همچون مگس به ریزۀ کس ننگریستم هرچند چون همای همایون نیامدم. عطار. تو کوته نظر بودی و سست رای که مشغول گشتی به جغد از همای. سعدی. خرد گفت دولت نبخشد همای گر اقبال خواهی در این سایه آی. سعدی. کس نیاید به زیر سایۀبوم ور همای از جهان شود معدوم. سعدی. همای گو مفکن سایۀ شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد. حافظ. و رجوع به هما شود، علم و نشانی را نیز گویند که بر سر آن صورت همای ساخته یا نقش کرده باشند. (برهان)
مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایۀ او روند. (صحاح الفرس). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (برهان). هما: به هامون کشیدند پرده سرای درفشی کجا پیکرش بُد همای. فردوسی. همای سپهری بگسترد پر همی بر سرش داشت سایه ز فر. فردوسی. بپوشید رخشنده رومی قبای به تاج اندر آویخت پرّ همای. فردوسی. تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین پند. فرخی. گوید ای بارخدای ملکان ای همایون تر از بال همای. فرخی. بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پرّ طوطی، روی چون پرّ همای. منوچهری. ملکا در ملکی فرّ همای است تو را تا به جای است جهان ملک به جای است تو را. منوچهری. خود راهمای دولت خوانند و غافلند کالاّ غراب ریمن و جغد دمن نیند. خاقانی. فرشته شو، ار نه پری باش باری که همکاسه الاّ همایی نیابی. خاقانی. همای عدل تو چون پرّو بال باز کند تذرو دانه برون آرد از جلاجل باز. سوزنی. کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فرّ همای. نظامی. این کعبه را به جای کبوتر همای بخت کاندر حرم مجاورت این دیار کرد. نظامی. همچون مگس به ریزۀ کس ننگریستم هرچند چون همای همایون نیامدم. عطار. تو کوته نظر بودی و سست رای که مشغول گشتی به جغد از همای. سعدی. خرد گفت دولت نبخشد همای گر اقبال خواهی در این سایه آی. سعدی. کس نیاید به زیر سایۀبوم ور همای از جهان شود معدوم. سعدی. همای گو مفکن سایۀ شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد. حافظ. و رجوع به هما شود، علم و نشانی را نیز گویند که بر سر آن صورت همای ساخته یا نقش کرده باشند. (برهان)
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه دارای جثه ای نستا درشت است. پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زردمایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو بر آمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قمستی از پر هارشد بیشتری دارند که زیبایی خاص باین پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزو پرندگان شکاری است غذای آن فقط استخوان است هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره ها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد. هما عقاب استخوان خوار. توضیح قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند. توضیح، (شاهین عقاب) که مظهر فره کیانی است طبق مندرجات زامیادیشت، علم ونشانی که بر سر آن صورت همای نقش کرده باشند. توضیح الف - یکی ازمعانی همای را در شاهنامه فردوسی درفشی که صورت عقاب بر آن منقوش است (درفش عقاب نشان) آورده بموارد مختلف اشاره کرده است ازجمله: هر آن کس که از شهر بغداد بود ابا نیزه و تیغ پولاد بود همه بر گذشتند زیر همای سپهبد همی داشت بر پیل جای. (شا) باید دانست که عقاب زرین نشانه علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهیرگشوده ودرسرنیزه بلندی برافراشته بهمه نموداربود، نقش همای برروی درفش وچترشاهی: جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه اندازد از همای چتر گردون سای تو. (حافظ)، نامی است از نامهای زنان. یا همای بیضه دین. محمدرسول الله صلی الله علیه وآله
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه دارای جثه ای نستا درشت است. پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زردمایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو بر آمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قمستی از پر هارشد بیشتری دارند که زیبایی خاص باین پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزو پرندگان شکاری است غذای آن فقط استخوان است هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره ها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد. هما عقاب استخوان خوار. توضیح قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند. توضیح، (شاهین عقاب) که مظهر فره کیانی است طبق مندرجات زامیادیشت، علم ونشانی که بر سر آن صورت همای نقش کرده باشند. توضیح الف - یکی ازمعانی همای را در شاهنامه فردوسی درفشی که صورت عقاب بر آن منقوش است (درفش عقاب نشان) آورده بموارد مختلف اشاره کرده است ازجمله: هر آن کس که از شهر بغداد بود ابا نیزه و تیغ پولاد بود همه بر گذشتند زیر همای سپهبد همی داشت بر پیل جای. (شا) باید دانست که عقاب زرین نشانه علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهیرگشوده ودرسرنیزه بلندی برافراشته بهمه نموداربود، نقش همای برروی درفش وچترشاهی: جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه اندازد از همای چتر گردون سای تو. (حافظ)، نامی است از نامهای زنان. یا همای بیضه دین. محمدرسول الله صلی الله علیه وآله